در این گزارش به نقل گوشه‌هایی از زندگی شهید اصلانی و خاطرات اطرافیان از ایشان پرداخته‌ایم. شهید اصلانی در حرم امام رضا (ع) مورد حمله با سلاح سرد قرار گرفت و به شهادت رسید.

به گزارش مبارکه نا؛شهیدی که در آغوش امام رضا (ع) نفس‌های آخر را کشید یک روحانی جهادگر بود که تا پیش از این به غیر از اطرافیان، فقط مردم محروم حاشیه خراسان رضوی او را می‌شناختند که دغدغه‌شان را داشت و به دادشان می‌رسید، اما حالا همه جا صحبت از اوست و اکثر مردم با نام و نشان این روحانی جهادگر آشنا هستند. خبرگزاری فارس در گزارشی به نقل خاطرات از شهید اصلانی پرداخته است که گوشه‌هایی از آن را مرور می‌کنیم:

راست می‌گفت حاج قاسم که تا شهید نبوده باشی، شهید نمی‌شوی. حاجی اصلانی هم که دو روز قبل با زبان روزه در قطعه‌ای از بهشت روی زمین به خون خودش غلتید، خیلی قبل‌تر شهید شده بود. همان روزهایی که همراه ۳ برادرش، نوجوانی و جوانی‌شان را در خط مقدم و زیر توپ و خمپاره می‌گذراندند. همان روزهای بی‌پایانی که پرستار دائمی برادر جانبازش بود. همان روزهایی که داوطلبانه، شد غمخوار مردم غمدیده حاشیه شهر مشهد و نه مثل خانواده‌اش که بیشتر از آنها برای رفع مشکلاتشان دوید و تلاش کرد و ریش گرو گذاشت. حاج محمد، در تمام سال‌هایی که زندگی‌اش را وقف فعالیت‌های جهادی و مردمی کرده بود، شهید زنده بود و عاقبت هم به آرزویش رسید. طلبه جهادگر گمنامی که همیشه لبخند بر لب داشت، مزد خدمت بی‌منتش برای محرومان را در یکی از روزهای مهمانی خدا گرفت و با لباس شهادت، زائر و همسایه همیشگی امام رئوف (ع) شد.

اگر دل شما هم هوایی شده برای حضور در جمع زائرانی که امروز شهید حجت‌الاسلام «محمد اصلانی» را به سوی قافله شهدا بدرقه می‌کنند، با خرده‌روایت‌هایی از این شهید خوشبخت روزه‌دار همراه باشید.

می‌خواهید بشناسیدش؟ به عکس‌هایش نگاه کنید

«دیشب که به منزل شهید اصلانی رفته بودیم، جوانان محله می‌گفتند: «به عکس‌هایی که در همین چند ساعت از حاج آقا منتشر شده یا به در و دیوار کوچه نصب شده، نگاه کنید. در همه عکس‌ها، لبخند به لب دارد. حاج آقا همیشه همین‌طور خوش‌مشرب و بذله‌گو و خنده‌رو بود؛ در مسجد، اردوی جهادی و سالن ورزش موقع بازی والیبال با بچه‌های محله.» و حاج آقا اصلانی با همین اخلاق زیبا به دل مردم حاشیه شهر مشهد راه پیدا کرد…»

حجت‌الاسلام «علی محبوب»، یکی از دوستان شهید، وقتی گریزی می‌زند به حدود ۲۳ سال قبل و تصمیم مهمی که حاج آقا اصلانی گرفت، راز رابطه عمیق او با اهالی باصفای محله‌های حاشیه شهر بیشتر آشکار می‌شود: «شهید اصلانی حدود ۲۲، ۲۳ سال قبل، در یک مجموعه به‌عنوان نیروی اداری مشغول کار شد و حدود ۴ سال هم در آن شرایط فعالیت کرد. اما نتوانست دوام بیاورد. می‌گفت: «روحیه من، مناسب کارهای میدانی است.» اینطور بود که آن کار اداری را رها کرد و داوطلبانه وارد فعالیت‌های جهادی و مردمی شد؛ آن هم در محله‌های حاشیه شهر. از وقتی هم همکاری‌اش با مجموعه امور مساجد مشهد شروع شد، فعالیت‌هایش در این محدوده، جدی‌تر و عمیق‌تر شد.»

طلبه‌ای که سند خانه حاشیه‌نشینان برایش دغدغه بود

«حاشیه شهر مشهد برای فعالیت‌های فرهنگی مذهبی به چند پهنه تقسیم شده و محدوده فعالیت‌های شهید اصلانی در پهنه‌ای بود که از منطقه «سیّدی» تا «قلعه ساختمان» و «گلشهر» را شامل می‌شد. حاج آقا همان‌طور که در چهارچوب کار اداری، محصور نشد، در فعالیت‌های جهادی هم خودش را در یک خدمت خاص برای یک قشر یا صنف خاص محدود نکرد.» حاج آقا محبوب مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «برای خدمت به همه مردم تلاش می‌کرد، نسبت به همه دلسوز بود، با همه ارتباط خوبی برقرار می‌کرد و همه مشکلات مردم برایش مهم بود. به همین دلیل هم، همه اهالی محله از پیر و جوان و مذهبی و غیرمذهبی به او مراجعه می‌کردند و او هم از تهیه بسته‌های معیشتی برای خانواده‌های کم‌برخوردار و تهیه جهیزیه برای نوعروسان آبرومند تا پیدا کردن کار برای جوانان، از هیچ کاری برایشان دریغ نمی‌کرد. و قلب تمام این فعالیت‌های مردمی شهید اصلانی، در مسجد محله می‌تپید؛ مسجد صاحب‌الزمان (عج) که با همت و پیگیری‌های خودش بنا شده بود.»

حالا اگر سراغ اهالی این پهنه بروید، برایتان می‌گویند حاج آقا نه‌فقط امام جماعت مسجدشان بلکه امام محله‌شان بود؛ همان نماینده دلسوزی که درد مردم را درد خودش می‌دانست، برای پیگیری مشکلاتشان از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرد و البته راه درست مطالبه حقوق‌شان را هم به آنها نشان می‌داد. اهالی محله «صبا» خوب یادشان است که حاج آقا چقدر در ماجرای سند خانه‌هایشان دوندگی کرد. زمین‌های این محله در سال ۶۰ از طرف شورای اسلامی کارکنان شهرداری به مردم واگذار شده بود اما در بحث تحویل اسناد، تأخیر صورت گرفته بود و بعد از گذشت سال‌ها مشکل‌ساز شده بود.

کشمکش میان مردم و نهاد مربوطه که به پلمپ برخی خانه‌ها منجر شده بود، دیگر داشت به یک گره کور تبدیل می‌شد که گروهی از فعالان اجتماعی انقلابی ازجمله حاج آقا اصلانی، داوطلبانه وارد میدان شدند و تصمیم گرفتند صدای مردم را به گوش مسئولان ذیربط برسانند. نتیجه، برپایی یک جلسه در مسجد محله با حضور مسئولان استانی و گفت‌وگوی بی‌واسطه اهالی با آنها بود. آن روز وقتی مسئول وقت به مردم قول داد مشکلاتشان را حل می‌کند، اهالی به همراه امام محله‌شان – حاج آقا اصلانی – به راه افتادند و با مجوز قانونی آقای مسئول، یکی‌یکی پلمپ خانه‌های موردنظر را شکستند و به قول حاج آقا، «امنیت اقامت» دوباره به محله برگشت.

اول مردم، بعد خانواده خودم

«اگر امروز، اهالی حاشیه شهر مشهد احساس می‌کنند عضوی از خانواده خود را از دست داده‌اند، ریشه در محبت بی‌دریغ شهید اصلانی به آنها دارد. دیشب در گفت‌وگو با اهالی محله، خاطره‌ای که یکی از جوانان برایمان تعریف کرد، همه را منقلب کرد. می‌گفت: «یک روز در حرم امام رضا (ع)، حاج آقا اصلانی را دیدم که همراه خانواده برای زیارت آمده بودند. حاج آقا تا چشمشان به من افتاد، خانواده‌شان را فرستادند زیارت و خودشان کنار من نشستند و جویای احوالم شدند. آن روز ۲۰ دقیقه با من حرف زدند و وقتی متوجه شدند مشکلی دارم، کلی راهنمایی کردند و راهکار نشانم دادند. برایم جالب بود با آنهمه مشغله‌ای که داشتند، بعد از آن هر وقت مرا می‌دیدند، می‌پرسیدند: مشکلت رفع شد؟ اتفاقاً امروز مشکلم حل شد. خیلی خوشحال بودم و می‌خواستم امشب در مسجد به حاج آقا بگویم با دعایشان گره از کارم باز شده اما با خبر شهادتشان قلبم شکست…»

خودروی گران‌قیمت نمی‌خرم چون مردم از طلبه انتظار ساده‌زیستی دارند

مردم حاج محمد اصلانی را از خودشان می‌دانستند چون می‌دیدند شبیه خودشان زندگی می‌کند. می‌دیدند با اینکه با مسئولان شهری و استانی مراودات نزدیک کاری دارد، در تمام این سال‌ها تغییری در سبک زندگی‌اش ایجاد نشده و همان طلبه ساده‌زیست ۲۰ سال قبل است. حجت‌الاسلام محبوب در این باره می‌گوید: «در کمتر از دو روزی که از شهادت حاج آقا اصلانی می‌گذرد، کلی روایت قشنگ و تأثیرگذار از رفتار و زندگی ایشان شنیده‌ایم. اطرافیانش می‌گفتند شهید اصلانی علاوه‌بر تحصیل و تدریس علوم دینی، کشاورزی هم می‌کرد و با توجه به اینکه همیشه در حال کار و فعالیت بود، شرایط مالی مناسبی داشت. با این وجود، خودش انتخاب کرده بود زندگی متوسط و معمولی داشته باشد. ایشان مدتی قبل به یکی از اقوامش گفته بود: اگر بخواهم، می‌توانم خودروی گرانقیمت بخرم اما به خودم این اجازه را نمی‌دهم چون مردم از طلبه، انتظار ساده‌زیستی دارند.

اتفاقاً دیشب هم آقای «ذبیحی»، یکی از دوستان قدیمی شهید اصلانی، روی همین خصلت ایشان تاکید می‌کرد و می‌گفت: «من شهادت می‌دهم ظواهر دنیا و مادیات در نظر حاج آقا اصلانی، کوچک بود. ۲۱ سال قبل که راه کربلا باز شد، حاج آقا هم راهی شد. از زیارت که برگشت، به منزلش رفتم. گذشت تا امسال، یک بار دیگر به خانه‌اش آمدم و دیدم بعد از ۲۱ سال، نه ظاهر خانه‌اش تغییر کرده و نه حتی لوازم منزلش…»

شاید حاج قاسم برای دعای شهادتش آمین گفت

حالا که ما نشسته‌ایم به مرور خاطرات شیرین روحانی جهادگر مشهدی، او در جمع رفقای شهیدش، در قهقهه مستانه‌شان، عند ربهم یرزقونند. حاجی اصلانی بعد از عمری تلاش و جهاد و فداکاری، بالاخره به آرزویش رسیده. همه می‌دانستند هر نفس حاج محمد، متبرک است به دعای شهادت و این تمنا در سفر آخرش، دیگر چیزی نبود که بخواهد یا بتواند پنهانش کند: «شهید اصلانی و خانواده در ایام نوروز امسال به اردوی راهیان نور رفته بودند. همسرشان می‌گفتند: «حاج آقا در این سفر بارها از شهادت گفت و تکرار کرد آرزوی شهادت دارد. در برگشت از مناطق عملیاتی، به کرمان رفتیم. وقتی در گلزار شهدای کرمان، سر مزار شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز رسیدیم، حاج آقا به من گفت: خانم! دعا کن شهادت، روزیِ من هم بشود…»