به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مبارکه نا،شهید رضا نصوحی در مرداد ماه 1334 در شهرستان مبارکه،محله دهنو دیده به جهان گشود . دوران کودکی و نوجوانیش را در شهر خود گذارند و در این ایام بود که با قرآن و اهلبیت انس گرفت . وی در سال 1353 در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه جندی شاپور اهواز قبول شد و در سال 1357 فارغ التحصیل گردید .شهید نصوحی از پیشگامان و رهبران مبارزه با رژیم ستم شاهی در شهرستان مبارکه بود بطوری که در جمعه خونین اصفهان (5 رمضان) دستگیر و شکنجه شد . پس از پیروزی انقلاب با همکاری او جهاد سازندگی شهرستان مبارکه در سال 1358 تاسیس گردید که منشاء خدمات زیادی در این شهرستان شد . با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و به مناطق روستایی و شهری آسیب دیده خدمت رسانی نمود . در سال 1360 با یک گروه شش نفره به عنوان نمایندگان جمهوری اسلامی جهت آشنایی با مبانی علمی در زمینه های کشاورزی و صنعتی به اروپا سفر کرد . سال 1362 به حج مشرف شد و در همان سال نیز ازدواج کرد . سر انجام در صبحدم روز چهار شنبه، چهارم اسفند 1362 در عملیات خیبر، در منطقه ی عملیاتی جزیره ی مجنون، با ترکش خمپاره، شربت شهادت نوشید و چون مولایش حسین (ع)، سرش را تقدیم معبود نمود و تا بیکران ملکوت پرواز کرد چرا که عالم خاکی گنجایش عظمت روح و افکار معنوی او را نداشت. بدن بی سر رضا در گلستان شهدای شهرش دهنو آرمید تا دیگران زنده بمانند و آگاهانه زندگی کنند.
در بیست و پنجم مرداد ماه هزار و سیصد و سی و چهار هجری شمسی در روستای دهنوی مبارکه متولد شد. پدرش کارگری ساده بود که از مال دنیا تنها یک خانه با دو اتاق خشت و گلی داشت. پدر به خاطر عشقی که به امام رضا (ع) داشت نوزادش را رضا نامید. رضا دوره ی ابتدایی را در نهایت فقر و تنگدستی در دبستان دهنو گذراند. در سن ده سالگی پدر برای او یک قرآن می خرد، رضا شیفته ی آن قرآن می شود و با جدیت به خواندن قرآن و انجام فرائض دینی می پردازد به گونه ای که به «رضا مؤمنه» معروف می شود.
پس از پایان ابتدایی وارد دبیرستان فاضل مبارکه می شود. در این موقع بواسطه ی تعمق و تدبّر در قرآن مجید و دعا های مفاتیح و قصص قرآن و سایر منابع اسلامی، دچار تحول و شکوفایی فکری و اعتقادی می شود.
علاوه بر جدیت در درس خواندن، عصرها به کارگاه نختابی می رود و کار می کند. وقتی پدر به عنوان کارگر در کارگاه های آجرپزی محمّدیّه مشغول کار می شود، رضا بعد از کلاس درس به کمکش می شتابد تا در تهیه ی خامه ی آجر یاریش کند. وقتی پدر کوره ی آجرپزی را روشن می کند و مجبور است سه الی چهار شب در کنار کوره باشد تا آتش کوره کم و زیاد نشود، رضا هم ترجیح می دهد در کنار پدر به مطالعه و تحقیق بپردازد. رضا در کنار درس خواندن و کمک به پدر، ساعات زیادی را نیز به عبادت می پردازد. اکثر روزها روزه است و شبها مشغول نماز شب. با استفاده از مفاتیح کارهایی انجام می دهد که برای اطرافیان عجیب است. در مواقع خاص آب باران را جمع می کند و با خواندن دعا های مخصوص آن را متبرّک می نماید و به بیماران می دهد. اکثر فامیل و همسایگان به محض مواجه شدن با بیماری، متوسل به او می شوند چرا که ایمان او را باور دارند. غریب و آشنا برای نوشتن و خواندن نامه به نزد او می روند چرا که امینش می دانند. در سال 1350 آنچه عکس از شاه و خانواده اش در منزل می یابد را به آتش می کشد و این گونه مبارزات سیاسی خود را آغازمی کند. در ساعات فراغت، دوستان و همکلاسان و حتی افراد کوچکتر و بزرگتر از خود را در بیشه، کوهستان های اطراف و گاهی در منزل جمع می کند و به روشنگری آنان در مسائل عبادی و سیاسی می پردازد. با این که هنوز16 سال بیشتر ندارد اما طرز فکرش و افق دیدش همه را حیران کرده است.
رضا در سال 1353 در کنکور سراسری شرکت و در رشته ی مهندسی کشاورزی دانشگاه جندی شاپور اهواز قبول می شود. در دانشگاه با روحانیون مبارز قم و خوزستان رابطه برقرارمی کند، عضو مکتب قرآن اهواز می شود و فعالیت های سیاسی خود را گسترش می دهد تا جایی که کم کم با کمک تعدای از دوستانش اعتصابات و تظاهرات دانشگاه را رهبری می کنند و نوارها و اعلامیه های امام را تکثیر کرده و پخش می نمایند. چندین بار توسط نیروهای ساواک دستگیر و شکنجه می شود. رضا علاوه بر فعالیت سیاسی در دانشگاه، مرتب با جوانان مبارکه در تماس بوده و کتاب و نوار و رساله و اعلامیه های امام را به آنان می رساند. در زمانی که داشتن یک کتاب مذهبی یا رساله ی احکام جرم بود ایشان بیش از دویست جلد کتاب مذهبی و سیاسی داشت که در چاله ی کرسی منزل یکی از همسایگان زیر خاک نگهداری و برای ارشاد جوانان مورد استفاده قرار می داد.
در جمعه ی خونین اصفهان ( پنجم رمضان 1357)، دستگیر شده و مورد شکنجه قرار گرفته و بدنش با آهن داغ سوزانده می شود. درآبان ماه 1357 با مدرک مهندسی کشاورزی از دانشگاه جندی شاپور اهواز فارغ التحصیل می شوند.
رضا با کمک تعدادی از دوستان، مبارزات شهرستان مبارکه را رهبری می کنند. در محرم 1357 ، یک روحانی مبارز را به دهنو آورده و مراسم تظاهرات با شکوهی را در شب های دهه محرم به راه می اندازند به گونه ای که سردم داران حزب رستاخیز شاه، کارهای ایشان را به « ناجی» فرماندار نظامی اصفهان گزارش کرده و در شب چهارم ماه محرم، پاسگاه مبارکه با کمک نیروهای نظامی« ناجی»، مسجد محل و خانه ی ایشان را محاصره می کنند. جالب این که حتی در شبی که خانه ایشان تحت محاصره بود نماز شب ایشان ترک نشد. رضا مثل همیشه بعد از نماز شب با سوز و گداز و اشک ریزان از خدا می خواهد که انقلاب را پیروز و رژیم ستم شاهی را نابود نمایند. آن شب آنقدر رضا اشک ریخت و التماس خدا کرد که ناگهان نوری قوی در یک لحظه اتاق را روشن کرد، نوری که برای رضا معنی داشت اما برای اطرافیان عجیب و حیرت آور بود و در آن لحظه رضا سر به سجده برد که خدایا، پیامت را دریافت کردم همان گونه که حضرت محمد(ص) در جنگ خندق کلنگ بر زمین زد و نور از زمین جهید و پیام پیروزی مسلمین از جانب معبود را دریافت نمود. صبح آن روز رضا را به پاسگاه بردند اما وقتی متوجه شدند که دستگیری او جز شعله ور کردن آتش انقلابیون نتیجه ای ندارد، پس از مدتی آزار و اذیت و تهدید او را آزاد کردند.
یکی از شگردهای رژیم ستم شاهی در آذر ماه 1357 به راه انداختن چماق داران بود. به این صورت که در مقابل راهپیمایی و تظاهرات میلیونی ملت ایران بر علیه رژیم، عده ی اندکی از افراد ساواکی و سر سپرده و عضو حزب رستاخیز شاه با عنوان طرفداری از حکومت شاهنشاهی، در قبال دریافت مبلغی از سران رژیم، چماق به دست گرفته و در خیابان ها راه می افتادند و با گفتن جاوید شاه برای انقلابیون و مردم مزاحمت ایجاد می کردند. چماق داران پس از کمی حرکت در خیابانها به در منزل رضا می رفتند و با چماق هایشان به در و دیوار منزل ایشان می کوبیدند و سر چند بلندگو را از روی دیوار داخل خانه ی ایشان می گذاشتند و جاوید شاه می گفتند و عقده های خود را نسبت به انقلابیون بیرون می ریختند.
در مقابل آن همه شعار زیبا و آگاهی بخش که از طرف رضا به طرفداری از امام و انقلاب روی دیوار و کوه و دشت حک شد، یک شب اعضای حزب رستاخیز شاه، روی دیوار خانه ی رضا، شعار جاوید شاه به طول پنج متر نوشتند تا مثلاً او را از پای در آورند.
سرانجام تلاش چندین ساله ی رضا و امثال رضا به رهبری امام خمینی در 22 بهمن 1357 به ثمر رسید و انقلاب پیروز و رژیم 2500 ساله ی شاهنشاهی سرنگون شد. و اینک مرحله جدیدی از زندگی رضا آغاز شده است .
رضا بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به تأسیس کتابخانه ی دهنو و مجتمع نمودن جوانان با تشکیل انجمن اسلامی اقدام نمود که بسیاری از شهدای محل تربیت شدگان ایشان می باشند. در رابطه با شکل گیری کمیته ی انقلاب اسلامی منطقه زحمات زیادی را متحمل شد و یکی دو سال اول انقلاب، خانه اش از ساعت 17 الی 24 شب مرکز رسیدگی به شکایات و مسائل و مشکلات خانوادگی، کشاورزی، اقتصادی ، سیاسی و اخلاقی مردم محل بود. رضا علاوه بر تلاش جهت تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مبارکه، به محض شنیدن ندای رهبر کبیر انقلاب اسلامی در مورد تشکیل جهاد سازندگی لبیک گویان اولین شعبه ی جهاد سازندگی را در تاریخ 20/4/1358 در مبارکه تشکیل داد و در روستاهای منطقه اقدام به فعالیت نمود و اولین حمامی که ساختمان آن شروع شد در روستای نهچیر بود که با کوشش و پشتکار ایشان صورت گرفت. رضا به قلب روستاهای محروم مبارکه رفت و برای آنان که یک عمر زیر یوق استعمار اربابان و مزدوران شاه بودند، آب لوله کشی، برق، حمام بهداشتی، مسجد، مدرسه، جاده، خانه ی بهداشت و… را به ارمغان برد. زمین های کشاورزی را که اربابان به زور تصاحب کرده بودند و با در آمدش که حاصل زحمت رعیت بود عیش و نوش می کردند، گرفت و بین محرومین و کشاورزان تقسیم نمود. خدا می داند که برای گرفتن زمین های زمین خواران و تقسیم بین محرومین و نیازمندان و افراد بی خانه چه رنج ها که نکشید و چه اذیت و آزارها که ندید. پس از آن مسئول کمیته ی کشاورزی و عضو شورای جهاد سازندگی لنجان شد و بعد در شورای جهاد سازندگی اصفهان مشغول خدمت شد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق به ایران، در یک اردوی نظامی یک ماهه در قمشه جهت آموختن فنون نظامی شرکت نمود و از تاریخ 25/8/59 راهی مناطق جنگ زده شد. چند ماه مسئول کمیته کشاورزی شوشتر بود. رضا با پوشیدن لباس عربی، زیر آتش توپ و تانک مزدوران عراقی به جمع آوری حیوانات اهلی و گاو های سرگردان و ترکش خورده می پرداخت و به کشاورزان جنگ زده یاری می رساند.
از تاریخ 5/1/1360 به شهرستان سمیرم رفتند و با عنوان مسئول کمیته کشاورزی جهاد سازندگی سمیرم، خدمات قابل توجهی برای کشاورزان و روستائیان محروم، خصوصاً عشایر سمیرم انجام دادند. پس از آن به عنوان مسئول هیئت اعزامی جهاد سازندگی به اروپا رفتند تا ضمن بستن قراردادهای همکاری، با کشاورزی و دامداری آنان آشنا شده و آموزش های لازم جهت کشاورزی مکانیزه را بیاموزند و در کشور عزیزمان جهت رسیدن به خودکفایی به کار ببندند. رضا حاصل تحقیقاتش در این سفر را در جزوه ای تنظیم نموده و برای اجرا در اختیار جهاد سازندگی قراردادند. رضا پس از برگشت از اروپا با بنیه ی علمی و تجربی جدیدی شروع به کار کردند و اگر امروز شاهد خود کفائی کشور عزیزمان در تولید بعضی از محصولات کشاورزی خصوصاً گندم هستیم نباید زحمات اولیه ی امثال رضا را نادیده بگیریم. پس از آن با عنوان نماینده ی ستاد جهاد سازندگی اصفهان در کمیته برنامه ریزی مرکز خدمات روستایی به تهران رفتند و4 ماه جهت تهیه ی آئین نامه اجرایی مراکز خدمات روستایی تلاش و همفکری نمودند. رضا در این مدت چنان نبوغی از خود نشان داد که مسئولین به ایشان پیشنهاد مسئولیت در جهاد سازندگی مرکز را دادند اما ایشان که دل در گرو دوست داشت، تهران را به مقصد جنوب ترک کرده و به کمک رسانی به عملیات ” فتح الفتوح ” ( آزادی بستان) مشغول شدند. پس از آن مسئول روابط عمومی و تدارکات مهندسی عملیات”طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و رمضان شدند. چند ماهی مسئول ” روابط عمومی ستاد پشتیبانی مناطق جنگی اهواز” بودند. از تاریخ 1/2/1361 به تهران رفتند و در جهاد مرکز خدمت نمودند و سرانجام به عنوان ” مدیر داخلی شورای بازسازی و نوسازی مناطق جنگ زده ی روستایی استان خوزستان ” انتخاب شدند. ایشان در مدت مسئولیت خود در خوزستان، خدمات شایان توجهی در مناطق سوسنگرد، بستان، خرمشهر، آبادان، شوش، شوشتر، فکه، جفیر، دارخوئین و… ارائه نمودند.
Friday, 22 November , 2024