زندگی نامه و وصیت نامه شهید احمد رضا نظری

متن زندگی نامه شهید احمد رضا نظری

بسم رب الشهدا و الصالحین

((و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون))

 

به درستی که مقصد و عقیده ما جهاد در راه خداست و به قول امام خمینی آنچه برای ما ادامه دهندگان راه شهیدان مطرح است هدف بزرگ و شخصیت آن شهیدان است.

شهید احمد رضا نظری فرزند محمد در چهارم مهر ماه 1342 مطابق با 28 صفر سال 1383 قمری در خانواده ای مذهبی در شهر مبارکه به دنیا آمد . در دوران کودکی علی الرغم کمبودهای فرهنگی آن زمان دارای هوش و ذکاوت ویژه ای بود و عشق و علاقه ای سرشار به فراگرفتن علوم و عقاید مذهبی داشت به طوری که اکثر مواقع با توجه به سن کمی که داشت همراه بزرگترها در مسجد محل حضور پیدا میکرد و همین امر کمک میکرد که از ابتدا در مسیر اصلی زندگی قدم بردارد . و به همین منوال طی شد تا وقتی که قدم به صحنه فراگیری علو و دانش در مقطع ابتدایی گذاشت . در دوران تحصیلات ابتدایی نیز بیش از پیش سعی در فرا گرفتن علوم مذهبی و دینی داشت و کنجکاوی او به حدی بود که خیلی از بزرگتر ها قادر به جواب دادن سوالات وی نبودند و حتی گاهی از فهم سخنان وی عاجز بودند و این خود تعجب همگان را بر انگیخته بود.

دوران تحصیلات راهنمایی او نیز فعالتر از گذشته در صحنه های مسجد، مدرسه و کشاورزی طی شد و علاقه او به فرا گرفتن احکام مذهبی باعث شد که حتی المقدور در فراگیری این احکام بکوشد و با توجه به کمبودهای موجود در این خصوص سعی میکرد با استمداد از بزرگتر ها و از جمله امام جماعت محل و شرکت در کلاسهای مذهبی این کمبود را جبران نماید و در همین زمان بود که در کلاس درس یکی از برادران طلبه حوزه علمیه قم که در مسجد پاچشمه مبارکه تشکیل میشد شرکت نموده و موفق به کسب مقام اول این دوره شد.

دوران تحصیلات دبیرستان وی همزمان با اوج گیری جریانات انقلاب بود و در این زمان وسیع تر و پر تلاش تر از گذشته و در شکل و قالبی جدید تر روی به فعالیت مذهبی و سیاسی آورد و در بطن فعالیت های سیاسی انقلاب قرار گرفت و خود را همچون دیگر فعالان سیاسی آن زمان مفید به پیروی از دستورات حضرت امام خمینی و اجرای اوامر او میدانست و در این راستا به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی روی آورد و در پخش اعلامیه های حضرت امام  در سطح شهر فعالیتی چشم گیر داشت و با توجه به جثه کوچک و سرعت عملی که داشت در این امر موفق تر از بقیه بود و حتی در مواقع مختلف مورد تعقیب ماموران قرار می گرفت که موفق به گریختن از دست آنها میشد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به رهنمود های امام به عضویت سپاه پاسداران و بسیج در آمده و در واحد روابط عمومی سپاه مبارکه و همچنین ستاد برگزاری نماز جمعه و انجمن اسلامی دبیرستان امام خمینی مشغول به ادامه فعالیت خود شد و رسالت خویش را از این راه تداوم بخشید.

در این در شکلی گسترده تر از همیشه و با توجه به قدرت هضم مسائل سیاسی روز و مطالعات وسیعی که داشت در مراسم و محافل مختلف شرکت میجست و ادامه فعالیت خود را از طریق سخنرانی و ارشاد عموم پیگیری مینمود و در این راه خستگی به خود راه نمیداد. تا جایی که هفته ای یک یا دو مرتبه و آن هم اکثرا شب ها به خانه میآمد و وقتی مادرش از او سوال میکرد که چرا زود به زود به خانه نمی آیید در جواب میگفت: ما فعلا در جوی قرار داریم که لحظه ای غفلت گناهیست نابخشودنی. و اما یک قدم به عقب برویم دشمن ده قدم به جلو میآید و همیشه رمز موفقیت انقلاب را در وحدت و یک پارچگی ملت میدانست و همیشه سعی در شناساندن احکام و عقاید سیاسی و مذهبی به دیگران داشت و در جهت اثبات عقاید خود تا مرحله ای اصرار و پا فشاری مینمود که کمتر کسی تاب مقاومت در برابر استدلالات وی را داشت.

تلاش و کوشش او در مسیر اهداف انقلاب اسلامی غیر قابل توصیف بود و لحظه ای آرام و قرار نداشت و مهمتر از همه این که با تمام این فعالیت ها هیچ گاه غرور و خود پسندی در خود راه نداد و هیچ گاه نشد که تعریفی هرچند یک کلمه از خود داشته باشد و جالبتر این که در این گونه فعالیت ها حتی گاهی دوستان و آشنایان او را نمیشناختند.

هم زمان با شروع جنگ تحمیلی فعالیت وی در صحنه های انقلاب شکل وسیع تری به خود گرفت و خود را بیش از پیش موظف به دفاع از حریم نظام اسلامی میدانست و شور و اشتیاق وصف ناپذیری جهت شرکت در صحنه های جنگ تحمیلی در خود احساس میکرد و با این که در پشت جبهه کارها و خدمات قابل توجهی انجام میداد اما به سختی میتوانست خود را راضی نگه دارد که در جبهه جنگ حضور نیابد.

سر انجام علیرغم مخالفت دوستان و اطرافیان توانست موافقت ایشان را جلب کند و در تیر ماه سال 1361 از طریق سپاه مبارکه به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و در جبهه هم بنا به شهادت شاهدان تاب مقاومت در برابر پا فشاری های دوستان و فرماندهان را مبنی بر عدم حضور در خط مقدم را نیاورد و پس از گذشت بیست و هفت روز از تاریخ اعزام و شرکت در سه مرحله عملیات رمضان در تاریخ 07/05/1361 دعوت حق را لبیک گفت و در جبهه جنوب نقطه عملیاتی پاسگاه زید به ندای هل من ناصر ینصرنی سردار شهیدان اسلام حضرت ابا عبدالله الحسین لبیک گفت و به فیض شهادت رسید.

او نیز مانند خیل عظیم راهیان عشق به سوی معبود پر کشید و تنها داغی بر دلها و یاد و خاطره ای از خود بر جای گذاشت و مسئولیتی سنگین بر دوش یکایک ما همچنان که خود در قسمتی از یادداشتهایش عنوان کرده است( حال ببینیم که شهدا چه انتظاری از ما دارند و ما باید چه کنیم تا در مسیر سیر تکاملی قرار بگیریم . آری شهدای ما وقتی شهید میشوند مسئولیتی به سنگینی کوه ها بر دوش من و تو ای برادر و خواهر میگذارند و من و تو اگر مسئولیتمان را به پایان نرسانیم و یا خدای ناکرده از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنیم، خدا میداند که به خون شهدا خیانت کرده ایم. شهید بر دوش یکایک افراد جامعه یک مسئولیتی جدا میگذارد، بر من محصل درس خواندن، بر تو کشاورز تلاش و کوشش زیاد ، بر تو بازاری گران فروشی نکردن و به طور کلی بر دوش همه اقشار جامعه مسئولیت نهاده است)

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

احمد رضا نظری

 

وصیت نامه شهید احمد رضا نظری

بسم الله الرحمن الرحیم

اعوذ بک من همزات الشیاطین، بسم رب الشدا و الصالحین، الحمد لله الذی تشرفنا بلا سلام و کرمنا برسالات الانام محمد مصطفی (ص) و اما بعد- قال الله الحکیم فی محکم کتابه عظیم، و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین، الذین اذا اصابتهم مصیبة قالو انا لله و ان الیه راجعون.

پروردگارا ، معبودا : اینک که به یاری تو به خاطر و در مسیر تو راهی جبهه شدم و اینک که خودم را به تو نزدیک تر میبینم و اینک که مقداری از بار گناهانم را سبک میبینم، اینک در خود احساس کردم که میتوانم به تو نزدیک و به درگاه تو دعا کنم و بر طبق گفته خودت که گفتی ادعونی استجب لکم) بر خود ضرورت میبینم که مخلصانه و نیازمندانه به درگاهت ای بی نیازترین بی نیازها ، روی آورده و تو ای معبود من طلب بخشش و مغفرت میکنم ، که ای خدا اگر تو به داد من نرسی و اگر تو دستم را نگیری پس که دستم را بگیرد و اگر تو رهایم کنی به کجا پناه برم؟

پروردگارا تو را قسم میدهم به همه پیامبران عزیزت، تو را قسم میدهم به همه مقربان درگاهت که یک لحظه این بنده ضعیف، این بنده کوچک و ناتوان که توانایی هیچ کاری را بدون استعانت و یاری تو ندارد ، مرا به خودم وامگذار(الهی لا تکلنی الی نفسی طرفةعینی ابدا)

پس دست هایم را به درگاهت دراز میکنم و چشمهای امیدوارم را به سویت متوجه و قلبم را مالامال از لطف و کرمت کرده دعا میکنم: پروردگارا : تو را به خون حسین ابن علی (ع) که اسلام و مسلمین را در تمام جهان مؤید و منصور بدار.

رزمندگان اسلام را در تمام جبهه ها چه داخلی و چه خارجی پیروزشان بگردان. پروردگارا: امام عزیزمان این یاور متضعفین جهان این نایب بر حق امام زمان را در پناه خودت مؤید و منصور و عمرش را تا ظهور مولایمان طولانی بگردان.

پروردگارا: روح شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام محشور بگردان به خانواده های عزیزشان صبر جزیل عنایت فرما .

و اما وصیت من ، اینک که میروم تا با کفر صدامی مبارزه کنیم و انشا ا… نابودش کنیم، چند کلامی به عنوان وصیت نامه به امت مسلمان و خانواده و پدر و مادر عزیزم تقدیم میدارم:

وصیت من به امت شهید پرور این است که ای عزیزان ، این امام عزیز ، این نایب امام زمان یک نعمتی است یزرگ و با ارزش از جانب خداوند ، نکند خدای ناکرده او را تنها بگذارید و کفران نعمت کنید، بلکه همیشه اوامر پیامبر گونه اش را مو به مو عمل کنید و همیشه گوش به فرمانش باشید.، همچنین از شاگردان امام….

و وصیت مهم من به شما این است که نگذارید، بعضی بخواهند مقام رهبری را تضعیف کنند و اگر چنین بخواهند بکنند و شما هیچ اقدامی نکنید خدا عذابتان میکند.

و اما پدر و مادر عزیزم:سلام بر شما که فرزندتان را ابراهیم وار به قربانگاه فرستادید، درود و سلام بر شما باد و بدانید که ابراهیم و امام حسین (ع) وقتی فرزندانشان را تقدیم راه خدا کردند دیگر در فکر این نبودند که خدا باز فرزندشان به آنها بازگرداند، لذا شما هم اگر من رفتم و شهادت، این فوز عظیم نصیبم شد ناراحت نشوید و هنگامی که پیکر مرا با همان لباس خون آلود در قبر میگذارند( که البته پدرم باید جنازه مرا با دست خود گرفته و در قبر بگذارد)

دستهایت را به سوی آسمان بلند کن و همچون امام حسین (ع) فریاد بزن که خدایا این قربانی را از من قبول بفرما و دیگر این که جنازه من را کنار دیگر شهدای مبارکه سجادوست و ….. به خاک بسپارید و نیز هنگام تشییع جنازه ام فریاد حسین حسین سر دهید و باز اینجا نیز امام عزیزمان خمینی کبیر را دعا کرده و از خدا طول عمرش را طلب کنید، و اما وصیت من به برادران خود، مجید و رسول: برادرانم شما موظفید که بعد از من ادامه دهنده راه من باشید و هر دو شما اگر خواستید بروید طلبه بشوید چرا که من قصد داشتم بعد از تحصیلاتم بروم مدرسه علمیه و این توصیه را به دیگر برادران هم میکنم که بروند طلبه شوند و دیگر این که من حدود 20 روز روزه و حدود 20 روز نماز قضا دارم که اگر پدرم توانست آنرا تضمین و یا یکی از دوستان من اگر برایش زحمت نمیشود به عهده بگیرد و دیگر این که چون آماده می شویم برای حمله، چیزی به خاطرم نمیآید و آن چه را گفتم و آنچه را که باید میگفتم و نگفتم را از شما میخواهم که عمل کنید.

در ضمن هر کس هر بدی از من دیده حلال کند و مرا به بزرگی خودش ببخشد همانگونه که من از هر کس هر ناراحتی داشتم بخشیدم: م 25

سرباز امام زمان و یاور روح ا…

احمد رضا نظری