به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مبارکه نا به نقل از حرف ما، جامعه مجازی وبلاگ نویسان استان اصفهان (حرف ما) به منظور ایجاد فضای گفتمانی و نشر و ترویج تولیدات و نوشته های وبلاگ نویسان استان در فضای مجازی، هر هفته گلچینی از بهترین مطالب وبلاگنویسان استان با عنوان بهترین های وبلاگی را منتشر می نماید.
نظرتان را درباره فتنه 88 بنویسید!
وبلاگ “طنزهای یک م.ر.سیخونکچی” نوشت:
راستش من خودم درباره فتنه نظری ندارم چون خیلی سنم کم هست و فقط یادم هست که مادرم یک روز که خیلی عصبانی بود به یک تعداد آدمی که آمده بودند و هیئت آتیش زده بودند گفت «بیشرف!» اما پدرم خیلی نظر دارد. پدر من یک آدم خیلی معمولی است. صبحها بلند میشود میرود سر کار و شبها برمیگردد خانه.
پدرم البته خیلی درباره فتنه نظر نمیدهد چون میگوید نظراتش با بقیه فرق دارد و میترسد مردم به او مثل علی مطهری که نظراتش با همه فرق دارد نگاه کنند. پدرم میگوید آدم نظر نداشته باشد بهتر از این است که مردم فکر کنند او هم مثل علی مطهری فکر میکند. من علی مطهری را نمیشناسم اما مثل اینکه آدم خیلی فرق داری است! پدرم میگوید صدا و سیما باید کاری کند که مردم بتوانند بین آدمهایی که با هم فرق دارند فرق بگذارند.
*********************************************
خاطرات انقلاب: خرابکار!!!
وبلاگ “یادداشت های شخصی عبدالرسول امیری” نوشت:
موج انقلاب به راه افتاده بود. فضای باز سیاسی که به توصیه کارتر قرار بود کمی سوپاپ اطمینان را باز کند روز به روز فضارا ملتهب تر می کرد. شب های شعر مرکز فرهنگی سفارت آلمان و نامه هایی که به حاکمیت نوشته می شد و واکنش نسنجیده رژیم و مقاله ای که قم را به قیام مبدل کرد و چهلم های تبریز و اصفهان و نجف آباد و خیزشی که از جای جای مملکت به گوش می رسید.
شهرضا اما ساکت بود. در نوروز 57 سخنرانی مرحوم آیت الله حجازی در حسینیه سادات گرچه شروع خوبی بود اما شهر چندان واکنشی نشان نداد.
*********************************************
مهریه را سنگین بگیرید!!!
وبلاگ “شکرانه” نوشت:
دختر خانم ها بیائید از امروز مهریه ها رو سنگین بگیرید اما نه سنگین مادی!
بلکه سنگین معنوی، یه جوری که به برکت اون، معنویت زندگی هاتون استوار وپا برجا بمونه.
شاید بد نباشه اگه مهریه هاتون رو سوای سکه و مال و منال ‹‹چهارده بارپیاده روی دراربعین حسینی از نجف تا کربلا قرار بدید اون هم بشرطِ همراهیِ زوج در کنار زوجه باشه،››
*********************************************
ما هـــــمه روشــــــنیم…
وبلاگ “تا آسمون” نوشت:
حدود ساعت هشت و بیست دقیقه صبح… خیابان گل نبی، میدان کتابی… پژو 405 تیره رنگ چه میشود؟!
مصطفی را ازخانواده اش، از همسرش، از فرزندش، ازدوستانش، از نطنز ازما، ازهمه ما، از ایران میگیرند.
طی چند ثانیه به جرم دانشمند بودنش به جرم ایران دوست و وطن دوست بودنش به جرم زحماتش او را از همه ما، از مادری که منتظر بود برود و ببیندش میگیرند…
*********************************************
ماهی ها در سکوت می میرند
وبلاگ “مدارا” نوشت:
در گذشت پاشایی با همه حاشیه هایش باعث شد تا بعضی از ما بفهمیم که مملکت ما ولایتی به نام سیستان و بلوچستان هم دارد. چطور؟
واکنش دکتر اباذری جامعه شناس به تشییع و گرامی داشت خواننده پاپ و مطرح کردن مستند ماهی ها در سکوت می میرند که از تلویزیون ایران پخش شده است یکباره نگاه ها را متوجه محرومیت گوشه ای از ایران عزیز ما کرد.میگویند سیستان و بلوچستان انبار غله ایران بوده است.
استانی که در فصل زمستان ما هر چهار فصل را با هم تجربه میکنند. در قسمتی صیفی جات برداشت میکنند.جایی دیگر در حال برداشت گندم اند.یک جا برف میبارد و قسمتی درختان به گل نشسته اند.
*********************************************
آثار و برکات نماز اول وقت
وبلاگ تفكرگاه نوشت:
تو روایات داریم که اگه دنیا میخوای بچسب به نماز اول وقت، اگه آخرت میخوای بچسب به نماز اول وقت! این جمله خیلی سنگینهها! واقعا دنیای عالی، در گرو نماز اول وقته! و واقعا آخرت عالی، در گرو نماز اول وقته!
اون وقت ما این کار رو ندید میگیریم و هی چسبیدیم به نمیدونیم فلان هیأت و فلان زیارت و فلان پیامک و فلان کاری که کلید که نیست، هیچ، بلکه یه جور گول زدن خودمونه، اصلا یه جور رو دست خوردنه!
حکایتمون شده حکایت اون پسر 8 ساله که مهلتی بهش دادن تا مفید بودن و خوب بودنشو اثبات کنه، ولی اصل کاریها رو ول کرده و حالا هی کتابای غیرضروری میخونه!
*********************************************
مثل “بینوایان”
وبلاگ “قلم واژه” نوشت:
از توی کوچه کنسولگری می رفتم دروازه دولت. مثل همیشه ایستگاه اتوبوس. به چهارباغ که رسیدم قدم ها را آهسته تر برداشتم. نسیم خنکی توی شاخه درختان بید و توت افتاده بود. گاه و بیگاه یک توت از روی درخت رها می شد کف پیاده رو تا شاید عابری به خوردن وسوسه شود.
از خیابان رد شدم. توی ایستگاه باز همان مرد را دیدم که روی چهارپایه نشسته. همیشه سرش زیر بود. گاهی که سر بالا می اورد از دور هم رنگ چشمانش حکایت دنیای تاریک داشت. ترازوی وزن کشی جلوی چهارپایه را با زنجیر به مچ دستش بسته بود.
*********************************************
بلیط به مقصد معراج
وبلاگ “نشان های بندگی” نوشت:
صبح زنگ زد،گفت بلیط گرفتم ،ظهر ساعت 12، وای یه عالمه کار، باید وسایل سفرمو آماده کنم! تأکید کرده اتوبوس ساعت 12 حرکت می کنه به موقع خودتو برسونی! با همه دغدغه ها و مشکلات و کارایی که داشتم خدا رو شکر به موقع می رسم و راهی سفر می شم! همه وسایل لازم برای سفر رو آماده کردم تا مشکلی پیش نیاد و نگرانی نداشته باشم. داخلی- روزهای بسیار در زندگی شب موقع خواب موبایلمو کوک می کنم تا واسه نماز صبح بیدار بشم! موبایل داره زنگ می خوره….خدایا خوابم میاد، هوا سرده، خوب قضاشو می خونم!
*********************************************
خون کم رنگ!
وبلاگ “خـضر عشاق” نوشت:
یک ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ 12 ﻓﺮﺍﻧﺴوی و 4 ﺳﺎﻝ سکوت برای صدها هزار کشته سوری ! قاتل هر دو گروه هم یک گروه تروریستی
انگار نه انگار القاعده و داعش را همین ها پدید آوردن و به جان کشورهای اسلامی انداختند! و حالا هم دامن خودشون رو گرفته! این یعنی حقوق بشر!
این یعنی خون بعضی از افراد کمرنگ تر است از خون بعضی دیگر!
*********************************************
Sunday, 17 November , 2024