نگاهی به «امروز» ساخته رضا میرکریمی؛

جزئیات فکر شده ای در آثارش دارد و لحظات سینمایی ناب در هرکارش وجود دارد که تا همیشه در خاطره علاقه‌مندان به سینما می‌ماند.
رضا میرکریمی آمده بود با «امروز» خاطرات زیبای ما را کامل کند و حس‌های تازه‌ای به ما ببخشد، ولی این فیلم نه تنها توقع مخاطبان حرفه‌ای سینما را برآورده نکرد، برخی از آنان را از تکرار خاطره خوب کارهای پیشین این کارگردان نیز ناامید کرد.
«امروز» قرار است، تقابل میان آدمهای تو دار، خودساخته و ارزشمدار گذشته را با جامعه فاسد و مادی امروز به تصویر بکشد؛ درونمایه ای که به خاطر تکراری بودن مفرط زمینه مناسبی برای تبدیل شدن به یک فیلم شعاری را دارا ست. کارگردان برای اینکه به این مشکل دچار نشود، چهره نخست داستانش را به سکوتی سنگین و خود خواسته سوق داده است تا با عمیق شدن این سکوت، برجستگی شخصیتی و خاص بودن او را به مخاطبانش القا کند. بازی عالی پرویز پرستویی به این درک و حس در فیلم کمک زیادی کرده است، اما نکته اینجاست که این سکوت باعث شده است، بسیاری از پرسشها درباره شخصیت‌های فیلم و کنش‌ها و واکنش هایشان پاسخ داده نشود و به همین دلیل چرایی منطقی برخی از این عملکردها روشن نمی‌شود.برای مثال چرا شخصیت اصلی فیلم در برابر پرسش‌ها و طعنه‌هایی که او را همسر زن بیمار تلقی می‌کنند، سکوت می‌کند؟ این سکوت چه دلیل منطقی دراماتیکی دارد؟ چرا مرد حاضر می‌شود همه آبروی خود را در ایثارگری برای نجات زنی که نمی شناسدش خرج کند؟ چرا مرد تصمیم می‌گیرد، فرزند زن را به صورت غیرقانونی از بیمارستان خارج کند؟ چرا و چرا و چرا؟
مشکل اصلی فیلم امروز که با بهترین بازی‌ها و خلق کردن زیباترین لحظات حسی و سینمایی نیز حل شدنی نیست، مشکل فیلمنامه ای است که هیچ چفت و بستی ندارد. فیلمنامه‌ای سرشار از ایرادهای منطقی، تصادف و ابهام که تنها در جهت خواست کارگردان، سرهم بندی شده است. فیلمنامه ای که ابتدایی ترین تشریفات طبیعی بستری شدن یک بیمار را که همه مردم آن را تجربه کرده اند، به شکلی آماتور نادیده می‌گیرد. همه مردم می‌دانند که برای بستری کردن یک بیمار، باید اطلاعات دقیق سجلی را با مدارک ارایه داد و در صورتی که وضعیت بیمار بحرانی یا مشکوک باشد، نیروهای انتظامی از همان ابتدا به موضوع ورود پیدا می‌کنند و ممکن است کسی بتواند بیماری را وارد بیمارستان کند و بعد فرار کند، ولی ممکن نیست، بیماری را وارد بیمارستان کنید و او در شرایط خطیری باشد و حتی فوت کند و بعد شما بدون ارایه مدارک و اثبات هویت خود کودک آن فرد متوفی را زیر بغل بزنید و از بیمارستان خارج شوید. آیا وقتی فیلمنامه فیلمی به این حد دچار ضعف منطقی است، اهمیتی دارد که بگوییم بازی پرستویی و شبنم مقدم قابل تحسین است و یا فلان دیالوگ چه خوش نشسته است؟
چنانچه گفتیم «امروز» قرار است، تقابل و تضاد آدم‌های ارزشمدار نسل گذشته با دنیای بزک شده امروز را بیان کند. مردی که تجربه حضور در جبهه‌ها را داشته است و امروز از طریق مسافرکشی روزگار می‌گذراند، وقتی در برابر یک مظلوم قرار می‌گیرد، بدون اینکه از نام و نشان او بپرسد، خود را در دفاع از مظلوم موظف می‌بیند و برای دفاع از مظلوم تا پای از دست دادن آبرو پیش می‌رود. نحوه اجرای این ایده البته جای حرف دارد. نشانه‌های کمرنگی که کارگردان از رابطه میان مجروح شدن راننده امروز و رزمنده دیروز و بستری شدن او در همان بیمارستانی که امروز به آوردگاه غیرت او بدل شده است، به دست می‌دهد، هرگز به معنای مشخصی ختم نمی شود. آیا باید از این سکانس‌های محو و پراکنده به این نتیجه منطقی برسیم که بیمارستان با دو بخش فعال و غیرفعال( در حال بازسازی) نمادی از امروز و گذشته است ؟ تازه اگر به این نشانه دست پیدا کردیم، چه تفاوتی می‌کند وقتی مکان نتوانسته است، محوریت خود را در داستان به دست آورد. لابد باید از دل این اتفاق که نوزاد از همان بخش مخروبه بیرون برده می‌شود، هم معنای مستتری بیرون بکشیم؟ این بازی معنایابی‌های محیر العقول بالاخره به کجا ختم می‌شود؟ به اینجا که مای بیننده از اینکه راننده تاکسی ساکت ومرموز فیلم دست به قانون شکنی می‌زند دلخور نشویم و او را محق بدانیم. این اتفاقی است که در سینمای ایران با «آژانس شیشه‌ای» قبلاً بهتر و کامل تر افتاده است و «امروز» با دوباره سازی همان روابط و استفاده از همان بازیگر نتوانسته است به آن شخصیت نوستالوژیک سینمای ایران که همه اعمال و کردارش تابع منطق دراماتیک بود، حتی نزدیک شود.
منبع:قدس آنلاین