شهید اصغر مبارکی فرزند علی در تاریخ 1/10/1344 در خانواده مذهبی در شهر مبارکه دیده به جهان گشود و دوره 5 ساله ابتدایی را در دبستان برزگران با موفقیت طی نمود
شهید اصغر مبارکی فرزند علی در تاریخ 1/10/1344 در خانواده مذهبی در شهر مبارکه دیده به جهان گشود و دوره 5 ساله ابتدایی را در دبستان برزگران با موفقیت طی نمود، ورود ایشان به دوره راهنمایی همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود ، شهید با سن کمی که داشت مبادرت به توزیع اعلامیه ها و عکسهای امام خمینی (ره) در شهر مینمود او با حفظ این روحیه انقلابی همزمان با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین در 1359 وارد فعالیت های بسیج گردید، سال دوم راهنمایی در مدرسه دکتر شریعتی مشغول تحصیل بود که با شروع جنگ تحمیلی دروس خود را نیمه کاره رها کرد و به خاطر علاقه شدیدی که به فعالیت های مذهبی و ادای دین به امام امت و امام شهیدان داشت پس از طی دوره های آموزشی و مقدماتی آماده اعزام برای حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. او در سالهای پر حادثه و پر افتخار حماسه ساز61-60 در همه صحنه های نبرد حق علیه باطل هم در جبهه های جنگ و هم در پشت جبهه حضوری مستمر و چشم گیر داشت و در این راه شب و روز برایش مفهومی نداشت او در دوره های کوتاه مدت که به عنوان مرخصی به مبارکه میآمد در بسیج مسجد جامع، شهید بهشتی، بسیج مرکزی و مراکز بسیج کارخانجات و هر کجا که نیاز مبرم به حفاظت و حضور بسیجیان بود حضوری عاشقانه داشت و خدمت مینمود.
تاریخهای اعزام شهید به شرح ذیل میباشد
1- از 15/04/1360 تا 31/05/1360 در منطقه عملیات جنوب
2- از 08/06/1360 تا 27/07/1360 در منطقه کامیاران کردستان
3- از 22/09/1360 تا 10/03/1361 در منطقه جنوب
آخرین اعزام 14/10/1361 تا لحظه شهادت 21/11/1361 (دهه فجر پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی ) که در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی (تپه های رقابیه) در گردان رسالت، گروهان مالک اشتر به آرزوی چندین و چند ساله خود نائل آمد.
وصیت نامه
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام خمینی
( با درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر شهیدان)
شهید از همه افضل است. اگر خدا خواست و من شهید شدم مرا پیش قبر شهید سجادوست به خاک بسپارید. و به خانواده ام میگویم اگر من شهید شدم برای من گریه نکنند و اگر خواستند گریه کنند به یاد علی اصغر حسین(ع) گریه کنند و افتخار کنند که در راه خدا پسری از دست داده اند. و اگر کسی در عزای من بی تابی کرد من دست او راضی نیستم و از خواهرانم میخواهم که همانطور که تا به حال حجاب خود را حفظ کرده اند حفظ کنند و پیام مرا که همان شعار (الله اکبر) است به گوش جهانیان برسانند. و از برادرانم میخواهم که هر جور میتوانند به اسلام خدمت کنند و از کلیه پدران میخواهم که فرزندان خود را به جبهه بفرستند و اسلام را یاری کنند. ای ملت مسلمان مبارکه بیدار شوید و به یاری حسین زمان، خمینی بت شکن بشتابید. و در نماز جمعه ها و در جلسات مذهبی شرکت کنید و با شرکت خود مشتی محکم به هان صدام و گروههای منحرف بکوبید. ای پدر و مادر افتخار کنید که پسر خود را در راه خدا داده اید و برای من ناراحت نباشید. در آخر وصیت میکنم دوستانم را به تقوا و پرهیزکاری.
(والسلام)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. اصغر مبارکی روز چهارشنبه 25/01/1361
جبهه دار خوئین ، محمدیه
جنگ، جنگ تا پیروزی، مرگ بر شرق و غرب و عوامل وابسته
وصیت نامه شهید که توسط خودش بر روی نوار گفته شده است:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین
با درود بر رهبر کبیر انقلاب و سلام بر شهیدان راه خدا
اینجانب اصغر مبارکی اعزامی از مبارکه چند کلامی وصیت دارم که بر روی نوار ضبط میکنم
خدایا، بار الاها، معبودا، معشوقا
مولایم من ضعیف و ناتوانم چگونه تحمل عذاب تو را میتوانم بکنم
خدایا مرا ببخش و از گناهان من درگذر،تو کریمی، تو رحیمی
خدایا: ما به تو پیمان بسته ایم که تا پایان راه برویم و به پیمان خویش همچنان استوار مانده ایم.
خدایا: به محمد(ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی(ع) بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین(ع) بگو خونش در رگها همچنان میجوشد. بگو از آن خونها سروها روئیده و ظالمان آن سروها را بریدند اما باز هم آن سروها روئیدند. از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردیست؟ چه میشد امروز شهید میشدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم. من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از او نخواهم کشید. خدایا، جند الله را با سوگند ثارا… در لشگر روح ا… برای شکست عدوا… و استقرار حزب ا… زمینه ساز حکومت جهانی بقیةا… است حمایت کن. آمین رب العالمین.
ای جوانان نکند که در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین(ع) در راه حسین با هدف شهید شد. ای مادران، ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب را بدهید، که تحمل 72 شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود: پسری را که در راه خدا داده ام پس نمیگیرم. سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد . با خداوند پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها همراه حسین باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(ع) به اجرا در آید. برادران: استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست.و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید،و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرت هاست. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگهدارید. در راه احکام خدا بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او بسازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. اما باشد که: دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند و به امت حزب ا… میگویم راه سعادت بخش حسین(ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید … دیگر عرضی ندارم و در آخر از پدر و مادرم حلالیت میطلبم .
والسلام علیکم و رحمةا… و برکاته
و اما بشنوید خاطرات شب عملیات را از زبان یکی ازهمرزمان شهید
من به اتفاق برادر اصغر مبارکی و تعداد دیگری از برادران اعزامی از بسیج مبارکه از جمله شهید حمزه بابایی، شهید حسین فخاری، شهید سعید قریشی و چند نفر دیگر از برادران که در همان عملیات اسیر شدند در چادرهای واقع در تپه های رقابیه مستقر و آماده عملیات بودیم، حدود 9 کیلومتر با جنگل موسوم به انقر که بچه های جهاد سازندگی از جمله شهید حاج رضا نصوحی در آنجا مستقر و مشغول خاک ریز زدن بودند فاصله داشتیم، ساعت10 شب به ما آماده باش داده شد. در آن شب به یاد ماندنی اصغر در پشت سر همه بچه ها با سر دادن شعارهایی مانند:رزمندگان، رمزتان پیروز،به فرموده امام خمینی ما آماده شهادتیم به همه ما روحیه ای دو چندان میداد و پس از دو ساعت پیاده روی و رزم بی امان و شهید و مجروح شدن تعدادی از همرزمان،بین من و اصغر فاصله افتاد و برادران آزاده مشاهده نموده بودند که اصغر با تیر مستقیم دشمن که به پیشانی او خورده بود به شهادت رسید.
یادش گرامی و روحش شاد و راهش پر رهرو باد
خلاصه ای از نامه های شهید
ای پدر و مادر عزیزم که یک عمر برایم زحمت کشیدید این را بدانید که من امانتی هستم در دست شما و شما خواه نا خواه باید این امانت را به صاحبش برگردانید. پس چه بهتر که این امانت را از راه شهادت به صاحبش برگردانید.
شاید این آخرین نامه ای باشد که برایتان مینویسم و تنها خواهشم از شما این است که دعا کنید که به آرزویم برسم، معلوم نیست که آیا لیاقتش را پیدا میکنم یا نه. امیدوارم که لیاقت شهادت را پیدا کنم.
(پنجشنبه 16/10/1361)
برادر عزیزم همانطور که تو و دیگر برادران حزب الهی در پشت جبهه تلاش میکنید، من و دیگر برادران رزمنده برای نابودی کفر تمام تلاش خود را میکنیم و تمام این پیروزی ها را از آن خدا میدانیم. برادر عزیزم من اینجا بهترین دوران زندگیم را میگذرانم، چون که جبهه یک دانشگاه و یک بهشت است. چونکه اینجا انسان زمینه گناه خیلی کم برای او به وجود می آید.
(شنبه 09/11/1361)
روحش شاد و یادش گرامی باد
Thursday, 21 November , 2024