«یتیمخانه ایران» را باید دید. گذشته از جذابیتهای سناریو و صحنهپردازیهای کمنقص، آنچه فیلم را ممتاز و متمایز میکند، نور تاباندن بر زوایای پنهانی از تاریخ معاصر مملکت است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مبارکه نا، «قطحی سالهای 1296 تا 1298 خورشیدی، قحطی بزرگی بود که تلفات جانی فراوانی را در ایران به دنبال داشت. این رویداد بزرگترین قحطی و فاجعه انسانی تاریخ ایران است که از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار فراتر رفت. درباره این واقعه مطالب اندکی نوشته شده و حتی کمتر شناخته شده است. از دیدگاه محمد قلی مجد (در کتاب “قحطی بزرگ”) در آن سالها نزدیک به ۴۰٪ (و در برخی دیگر از منابع ۲۵ درصد) از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از آن از بین رفت؛ مجد دولت بریتانیا را به دلیل خرید گسترده غلات و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هندوستان و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی، از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران مسبب اصلی این نسلکُشی میداند.»
این، روایت کوتاهی از هولوکاست ایرانی است. داستان قحطی دستکم دوسالهای در سالهای پایانی جنگ جهانی اول، که ایران را آرام آرام بلعید و حداقل 4 میلیون ایرانی را به کام مرگ کشاند. این وحشت بزرگ تاریخی اما، در پیچاپیچ معادلات سیاسی و بازیهای پرفریب بریتانیا، در هزارتوی تاریخ گم شد و با گذشت حدود یک قرن، و به شکلی تقریباً تصادفی توسط یک مورخ ایرانی ساکن امریکا شناخته شد.
ابوالقاسم طالبی، در کنار ابراهیم حاتمی کیا و مسعود ده نمکی، مثلت کارگردانان ایدئولوژیک سینمای ایران را میسازند. کارگردانانی که هرکدام، در شاخهای موفقاند و شاخصه خاص خودشان را دارند. دهنمکی در جذب مخاطب عام، با رویکرد کمدی و طنز موفق است، حاتمیکیا استاد ساخت تریلرهای مهیج ِ انقلابی است و طالبی، استراتژیکترین ضلع این مثلث را میسازد. او، عموماً دست روی سوژههای حساس و بعضاً خطرناک میگذارد و مسیرهای سختی را برای حرکت در سینمای ایران بر میگزیند. «دستهای خالی»اش، سالها پیش از ساخت فیلم «هیهات»، تنها روایت امروزی شده از تأثیر حضور سیدالشهدا(ع) در دنیای معاصر بود. «عروس افغان»ش، در روزگاری که نگاه مردم ایران به همسایگان خود عموماً تحقیر آمیز و از بالا به پایین مینمود؛ رویکردی متفاوت به همسایه شرقی و مصائبش داشت. «قلادههای طلا» هم، به خوبی جای فیلم ضعیف «پایاننامه» را گرفت و تبدیل به مهمترین، و البته واقعبینانه ترین روایت هنری از فتنه 88 شد. حالا و با گذشت حدود 4 سال از ساخت «قلادههای طلا»، طالبی به سراغ موضوع مهم و البته کمتر شناخته شدهای رفته و «قحطی بزرگ» را به سینماها آورده است.
دوساعت تعلیق!
«یتیمخانه» شروعی طوفانی دارد. صحنههای ابتدای فیلم به شدت جذاب و البته خوش آب و رنگ طراحی شدهاند. داستان، با سکانسی از محاصره نیروهای جنگل توسط انگلیسیها آغاز میشود. در ادامه اما، قهرمان فیلم به طرز شگفتآوری میگریزد و هیجان دوساعته فیلم، اینگونه آغاز میشود.
فیلمنامهای که طالبی برای «یتیمخانه»اش نوشته، قلابهای فراوانی دارد و مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند. پیرنگ ثابت تعقیب و گریزهای افسر انگلیسی و قهرمان فیلم، خط کلی قصه است و در کنار آن، سکانسهای تکان دهنده از اوضاع وحشتناک زندگی مردم در عصر قحطی، پازل بصری فیلم را تکمیل کرده است.
یک سریال فشرده
سوژه یتیمخانه به خوبی میتوانست تبدیل به یک سریال تلویزیونی شود. دوران دوساله قحطی و اسناد منتشرشده از دخالت مستقیم انگلیسیها در شکلگیری این جنابت تاریخی، میتواند ملات ساخت یک سریال برای تلویزیون باشد. آنطور که بهروز افخمی در برنامه هفت میگفت، در ابتدا قرار بر این بوده که این سوژه در قالب یک سریال تلویزیونی تولید شود. نکتهای که در لحظات مختلف «یتیمخانه»، خاصه یکسوم پایانی آن مشهود است. گذرهای سریع از روی برخی شخصیتها و تعدد وقایع بیشتر از یک فیلم سینمایی است. مخاطب «یتیمخانه» حس میکند با یک سریال فشرده شده مواجه است که هر سکانس نسخه سینماییاش، معادل یک قسمت سریال است. همین انبوه اطلاعات و وقایع و فشردگی بسیار شدید فیلم در انتها، گاهی باعث سردرگمی مخاطب میشود و فرصت هضم اطلاعات و اتفاقات را از او میگیرد.
پاشنه آشیلها
موسیقی یتیمخانه، به هیچ وجه در قواره دیگر شاخصههای فنیاش نیست. و بدتر از آن، در برخی صحنهها تناسب خاصی ندارد و در تولید حس همگرا با تصویر، ناموفق است. برخی دیالوگها، خاصه آنها که مربوط به نقش روشنفکران غرب زده در شکل گیری این قحطی هستند، بیش از حد معمول شعاری به نظر میرسند. به جز نقشآفرینی درخشان علیرام نورایی، که شمایل تازهای از قهرمان ایرانی را به تصویر میکشد، و بازی موفق جعفر دهقان در نقشی تجربه نشده، باقی بازیگران ایرانی نقش آفرینی ساده و کم خلاقیتی دارند. برخلاف بازیگران انگلیسی که عملکرد موفقی در یتیمخانه داشتهاند.
یک کتاب مصور ِجذاب!
«یتیمخانه ایران» را باید دید. گذشته از جذابیتهای سناریو و صحنه پردازیهای کمنقص، آنچه یتیمخانه را ممتاز و متمایز میکند، نور تاباندن بر زوایای پنهانی از تاریخ معاصر کشور است. زوایایی که انگار عدهای دوست نداشتند هیچ وقت هیچ نوری روی آنها تابانده شود. طالبی، در پرداختن به سوژه استراتژیک دیگری موفق عمل کرده و کتابهای تاریخ را، در جریان سیال هنر، برای مخاطب عام باورپذیر و جذاب جلوه داده است. این، میتواند بزرگترین خدمت هنر یک کشور، به تاریخ آن باشد.
انتهای پیام/ دانشجو
Saturday, 23 November , 2024