دست‌یابی به توافقی که ضمانت اجرای آن بیرون از متن آن و صرفاً متکی به خواست و اراده اخلاقی طرف مقابل باشد فی نفسه توافقی ناقص و نارسا است که اعطای نمره بیست به آن تنها از باب رضایت خاطر و بر پایه آن ممکن است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مبارکه نا، دکتر حسین کچویان* طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

ظریف: اگر بخواهیم به برجام نمره بدهیم، نمره بسیار خوبی می‌گیرد؛ اما اگر بخواهیم به نحوه اجرای آمریکا نمره بدهیم نمره پایینی می‌گیرد.
این روزها که یک‌سالگی امضای توافق هسته‌ای با 1+5 را می‌گذرانیم، قاعدتاً بایستی شاهد ارزیابی این توافق و چگونگی اجرای آن باشیم تا در پرتو آن ضمن افزایش آگاهی عمومی نسبت به نقایص و مشکلات این رخداد مهم، سیاستمداران، خاصه دست‌اندرکاران انجام این توافق، هم با بصیرت بیشتر در مسیر اجرای آن و مواجهه با بدعهدی‌های طرف مقابل به ‌ویژه آمریکا عمل کنند و هم اینکه با درس‌آموزی از عملکرد خود و دشمن، با راهبردها، سیاست‌ها، برنامه‌ها و اقدامات درست‌تر و مؤثرتر در مقام پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و منافع مردم با چالش‌ها و مشکلات پیش‌روی نظام و جامعه برخورد کنند.
با این‌حال اگر چه یک ‌سالگی این توافق با تقریباً سکوت مطلق دولت و حامیان آن بدون جنجال‌آفرینی‌های  گذشته و اقدامات نمایشی و صدور اعلامیه‌ها یا نامه‌های تبریک با هدف تبدیل آن به فتح‌الفتوح تاریخی و پیروزی بی‌سابقه برای مردم گذشت، نشانه‌هایی از درک عاقلانه و ارزیابی غیرجهت‌دار و واقع‌بینانه از سوی این مجموعه خصوصاً دستگاه دیپلماسی و مذاکره‌کنندگان در این زمینه دیده نشد بلکه برعکس، بعضی به ویژه آقای روحانی و یا حامیان مؤثر و اصلی این توافق در کنار تیم مذاکره‌کننده همچنان بر مواضع قبلی خود در این زمینه اصرار دارند و به تکرار عجیب یا لغو و بی‌اعتبار دستاوردهای موهوم این توافق همچون رفع سایه شوم جنگ و یا لغو تحریم‌ها و عادی شدن تعاملات کشورهای جهان خاصه در حوزه اقتصادی ادامه می‌دهند.
البته این چنین برخورد و معامله‌ای از سوی کسانی‌که سرنوشت سیاسی‌شان را با این توافق گره زده بودند و فاقد هر نوع رویکرد یا راهبرد دیگری به‌ غیر از هضم خسران‌آمیز و ویرانگر در نظم جهانی سلطه و تمکین ذلیلانه در برابر کدخدای این نظام هستند، کاملاً طبیعی و معقول است. به‌علاوه اینکه این اظهارات و موضع‌گیری‌های تکراری تهی از هر نکته جدید و باارزشی است که اهتمام بدان را موجه و معنادار سازد.
اما در این میان، ارزیابی وزیر امور خارجه در مورد این توافق، یعنی تفکیک میان اصل توافق و نحوه اجرای آن از سوی آمریکا اظهارنظر جدیدی بود که از جهات چندی شایسته اهتمام جدی می‌باشد. بحث در مورد این اظهارات از این جهت مهم و ارزشمند است که تفکیک میان اصل توافق و اجرای آن از سوی آمریکا و ارزیابی مبتنی بر آن باعث می‌شود فرآیند نقد و ارزیابی این توافق از آغاز در مسیر غلطی قرار گیرد.
اما به این ترتیب با دادن آدرس غلطی از مجرم موجب انحراف اذهان از شناسایی جرم و خطایی می‌شود که این مجرم بالفطره و همیشگی به اتکا و بر پایه آن جرایم خود در تحمیل هزینه‌های سنگین و غیرقابل جبران بر مردم و کشور را به پیش می‌برد و هدایت می‌کند. از آغاز شکل‌گیری مذاکرات با 1+5 در دولت کنونی تا امضای توافق نهایی و پس از آن تا هم‌اکنون شاهد عجایب و غرایب بسیاری بوده‌ایم.
احتمالاً دم دست‌ترین و شاید عجیب‌ترین آنها اظهارات مسئول اصلی دستگاه دیپلماسی کشور در کوران مذاکرات در مورد قدرت نظامی آمریکا در قیاس با قدرت نظامی کشور است. اما تضعیف موقعیت سیاسی و تبلیغی- روانی کشور از طریق بزرگ‌نمایی قدرت نظامی دشمن در صورتی‌که محدود به یک ‌بار گردد، می‌تواند به ‌حساب خطای سهوی گذاشته شود، گرچه اشتباهی در این حد صلاحیت گوینده آن را در به ‌دست گرفتن زمام چنین مذاکره تعیین‌کننده‌ای، به ‌طور کامل موضوع شک و تردید، اگر نگوییم رد و نفی می‌کند.
با این‌حال عجیب‌تر و غیرقابل باورتر این است که کل دستگاه سیاسی مجری و به ‌ویژه ریاست آن، چنین نقشی را در مذاکرات به ‌عهده بگیرد و نه یک ‌بار بلکه به‌ عنوان راهبردی ثابت، نه ­تنها حیات و ممات کشور که بهبود هر امر بی‌ربط و باربط از آب و هوا تا سینما و ورزش را به انجام این توافق گره بزند. تا جایی‌که اعلام علنی و آشکار خالی ‌بودن خزانه کشور از سوی ریاست ‌جمهور در اوج مذاکرات، حتی اگر بیانی درست و واقعی باشد، از شدت پایمردی دولت‌مردان به این راهبرد و تکرار آن اساساً دیگر موضوعی قابل ذکر و توجه به حساب بیاید.
به ‌همین دلیل طبیعی است که اظهارات آقای ظریف علی‌رغم آنچه در مراتب بالا در دیپلماسی و عدم‌النظیری ایشان در عرصه سیاست خارجی جهان، یا حداقل تاریخ ایران گفته شد، در کنار کثرت عجایب و غرایب اظهارات و اقدامات انجام شده در فرآیند مذاکرات به‌ چشم نیاید.
با این‌حال همان‌طوری‌که گفته شد خصوصاً با توجه به بسته ماندن باب بحث سیاسی  در مورد این توافق از آغاز تاکنون یعنی از جهت راهبرد مذاکرات و چگونگی پیشبرد عملی آن تا مفاد و محتوای توافق نهایی و وجوه مختلف آن، تمرکز بر این اظهارات و بحث آن بایستی مهم تلقی گردد.
برای بحث در مورد این اظهارات از این حیث که آیا مشکلات مطروحه به ماهیت این توافق و وجهه درونی آن برمی‌گردد یا اینکه صرفاً از ناحیه عملکرد آمریکا در اجرای آن به‌وجود آمد دو حالت را می‌توان تصور کرد.
در حالت اول فرض را بر آن می‌گذاریم که تفکیک توافق و نحوه اجرای آن مطابق اظهارات آقای ظریف معنادار می‌باشد اما فرض درستی این تفکیک به‌راحتی با چند سؤال به نادرستی آن منتهی می‌گردد. به عنوان اولین سؤال می‌توان پرسید که بدعهدی آمریکا در چه چهارچوبی انجام می‌گیرد؟
اگر فرض کنیم که بدعهدی‌های آمریکا به ‌معنای عدم اجرای مفاد توافق می‌باشد، منطقاً این بایستی به ‌معنای نقض توافق به‌حساب بیاید و از سوی ایران و در چهارچوب‌های تعبیه شده برای نقض توافق قابل اعتراض و پیگیری ‌باشد. اما این فرض براساس مواضع آمریکا و عملکرد ما نقض می‌شود. آمریکا مکرراً می‌گوید که آنها تعهدات خود را بر مبنای توافق انجام داده‌اند و هیچ‌گونه نقضی از سوی آنان واقع نشده است.
اظهارات آنها در موردی مثل مصوبات کنگره آمریکا در مورد منع فروش هواپیماهای بوئینگ که مطابق صراحت توافق و اظهارات تیم مذاکره‌کننده نقض توافق است نیز مؤید تلاش آنها به‌حسب ظاهر برای اجتناب از نقض توافق یا التزام ظاهری آنها به توافق می‌باشد.
اما عملکرد ما در موضع‌گیری و یا در عمل نیز مؤید این است که نقض عهدی صورت نگرفته است. در هیچ موردی جز مورد فروش هواپیماها از طرف ما ادعای نقض نشده است کمااینکه در عمل نیز اقداماتی برای اعتراض به نقض عهدی صورت نگرفته است.
بنابراین مطابق موضع‌گیری‌ها و عملکرد دو طرف آنچه بدعهدی آمریکایی‌ها خوانده شده است درواقع بدعهدی نیست بلکه مبتنی بر نفس توافق‌نامه و به‌دلیل مشکلات آن است. معنای این حقیقت این است که تیم مذاکره‌کننده نتوانسته توافق خوبی منعقد کند که اقدامات آمریکا در عدم تأمین مصالح و منافع مورد انتظار کشور از توافق، نقض آن به ‌حساب آمده و قابل ادعا و پیگیری سیاسی و حقوقی باشد.
ممکن است گفته شود که اقدامات آمریکا در ممانعت از بهره‌برداری از نتایج توافق، نقض آن می‌باشد اما مشکل در فقدان مواد و یا سازوکارهایی است که بتوانیم ادعای نقض آن از سوی آمریکا را طرح کرد یا بر فرض طرح، آن را پیگیری کنیم.
روشن است که این جواب نیز مثل قبلی مبین نقصان جدی توافق‌نامه می‌باشد. یک توافق خوب نه ‌تنها باید متضمن تعهداتی در مورد تمامی اهداف انعقاد آن یا مصالح و منافع کشور در امضای آن باشد بلکه هم‌چنین بایستی راه تمام احتمالات نقض و سازوکارهای ادعا و پیگیری آن ‌را نیز پیش‌بینی و چاره کرده باشد.
بدین ‌ترتیب وقتی نمی‌توان آنچه را آقای ظریف بدعهدی آمریکایی‌ها می‌خواند، به ‌معنای درست لفظ بدعهدی یعنی نقض توافق قلمداد کرد، در حقیقت اظهارات آقای ظریف ادعایی صرف و یا استفاده نادرست از لفظ به‌حساب می‌آید.
بر این مبنا اشکال در اصل توافق است که ایشان آن ‌را بسیار خوب می‌داند کمااینکه عدم امکان ادعای نقض عهد در عدم لغو تحریم‌ها و یا نقل و انتقالات مالی به دلار به‌طور مثال یا فقدان پیش‌بینی سازوکارهای پیگیری این موارد همه به نقصان نفس توافق برمی‌گردد. به‌علاوه، ماهیت این موارد نقض که در نفس توافق پیش‌بینی نشده و طبعاً راه‌هایی برای پیگیری آن نیامده، توافق را صرفاً بد نمی‌کند، بلکه بدین‌­ترتیب توافق بسیار بد خواهد شد زیرا تأمین اهداف اصلی توافق را تضمین نمی‌کند.
اما فرض اول برخلاف فرض دوم معقول و منطقی است، زیرا هر توافق جامع و بی‌نقصی بایستی متضمن راه‌های اجرا و نحوه عمل به متن توافق به‌همراه سازوکارهایی برای برخورد با نقض ‌عهدها و تأدیه حقوق مصرح در مفاد متن برای طرفین باشد.
راه‌های اجرا و چگونگی انجام توافق تا بدان پایه وابسته به متن یا متن بدان وابسته است که می‌تواند برای هر طرف پیروزی در مذاکره را به شکست و یا شکست را به پیروزی بدل کند.
به‌همین دلیل این موضوع و جنبه‌های مختلف آن از جمله تقدم یا تأخر طرفین در شروع و اجرایی کردن متن همیشه بخش مهمی از مذاکرات و جدال‌ها یا مبادلات آن را به خود تخصیص می‌دهد. رفتار و عملکرد غیرمعقول دولت در آغاز یکطرفه و سریع اجرایی کردن توافقنامه برجام را به‌کناری می‌گذاریم که یکی دیگر از عجایب و غرایب عملکرد دولت آقای روحانی در این مذاکرات و از آغاز تا به انجام و پس از آن می‌باشد، اما برای اینکه اهمیت مسئله اجرای متن و وجوه مختلف آن را به‌طور ملموس درک کنیم، مذاکراتی نظیر مذاکرات هسته‌ای کشور با 1+5 را در نظر بگیرید.
از آن جهت که اکثر توافقنامه‌ها از جمله برجام مستلزم بده بستان یا نوعی معامله است اینکه فرآیند معامله در مقام اجرا چگونه و با کدام یک از طرفین آغاز شود می‌تواند کل توافق را تحت‌الشعاع قرار داده و زیر و رو کند.
اینکه آیا ما بایستی اجرای برجام را با انجام تعهدات خود مثل انفصال سانتریفیوژها و تقلیل آن از حدود 20هزار به 5 هزار عدد، یا انتقال 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده در سطح پنج درصد و یا از کار انداختن رآکتور آب سنگین اراک از طرق پیشنهادی – متأسفانه در این مورد با بتون‌ریزی قلب رآکتور – آغاز کنیم یا طرف مقابل با لغو قطعنامه‌ها، لغو تحریم‌ها، فراهم‌سازی امکان دست‌یابی بانک‌های ما به ساختار سوئیفت، بایستی ابتدا تعهدات خود را مطابق توافقنامه به انجام رساند.
اگر آغاز کننده در اجرای برجام و تعهدات خود باشیم و بدون منطق یا ترتیب مشخص پیش از هر اقدامی از سوی طرف مقابل همه تعهدات خود را بدون داشتن هیچ تضمینی در توافق به انجام رسانیم، در همان آغاز اجرایی شدن برجام (نظیر وضعی که الان بدان مبتلا شده‌ایم) دستمان از تمامی برگ‌های برنده یا امتیازاتمان در مذاکره خالی شده و اجرای تعهدات طرف مقابل صرفاً مرهون لطف و کرامت وی یا خواست خود به انجام این‌کار و حفظ توافقنامه یا لغو آن خواهد شد.
نتیجه‌ای که اکنون با حرکت در مسیر مشابه در آن گرفتاریم بهترین شاهد بر اهمیت مسئله اجرا و چگونگی انجام آن در توافقات است.
بدین ترتیب در وضعیت فعلی حتی اگر برجام بهترین توافق و با نمره بیست نیز باشد، با اقدام نابجا و غیرمعقول خود در اجرای یکطرفه آن، خود را در معرض باخت مطلق در این مذاکرات قرار داده‌ایم کمااینکه اکنون با دست‌یابی به «تقریباً هیچ» از امتیازات یا تعهدات طرف مقابل در متن برجام تقریباً با شکست رویاروییم.
بعد از اجرای سریع همه تعهدات کشور در برجام بدون آنکه آن را گام به گام و مرتبط با گام‌های طرف مقابل در انجام تعهداتش مشروط کنیم، همه داشته‌های خود را داده‌ایم و دیگر امکانی برای الزام طرف مقابل به انجام تعهداتش نداریم. در این حالت دشمن یا آمریکا با دست‌یابی به خواسته‌های خود در مورد امکانات یا تأسیسات هسته‌ای کشور نظیر وضع فعلی می‌تواند از انجام تعهداتش شانه خالی کند چون به لحاظ متن برجام دلیلی برای این کار نمی‌بیند.
در این حالت ما خواهیم ماند و خواست و اراده آمریکا که مطابق جوهره سیاست‌های مدرن هیچ الزامی به اخلاق و وفای به عهد یا نظایر آن ندارد. انتظار لطف و کرامت از آمریکا نه ‌تنها برحسب ماهیت سیاست‌های مدرن و سابقه آمریکا در آن نامعقول و غیرموجه است بلکه از لحاظ روانی و حتی سیاسی نیز یک شکست تحقیرکننده است.
در صورتی‌که اراده شیطان بزرگ از باب مکر و حیله‌ای خاص بر پاسخ‌گویی به انتظار ما باشد و از لطف و کرامتش جواب مثبت داده و تعهداتش را اجرا کند باز هم ما از جهاتی بازنده‌ایم، چون به‌لحاظ تبلیغی-روانی و حتی سیاسی، با قبول منت دشمن، رابطه­ نامتوازن و ذلت‌باری را پذیرفته‌ایم. وقتی‌که آن دشمن کشوری چون آمریکا یعنی شیطان بزرگ باشد روشن است که تا چه پایه به‌واسطه یک اشتباه عملی یا خطا در گنجاندن نحوه اجرا و تقدم و تأخر طرفین در اجرا خود را ذلیل کرده‌ایم.
این احتمال که دشمن به ‌واسطه نقصان متن توافقنامه و عدم تمهیدات لازم در آن نظیر وضع کنونی ما در برجام به تعهدات خود عمل نکند یا اینکه ما را رهین لطف و منت خود کرده و بعد از التماس و درخواست‌های مکرر رسمی و علنی یا در مذاکرات‌ پنهانی مثل وضع کنونی به تعهداتش عمل نماید همه محصول تفکیک اصل توافق و متن برجام از اجرا یا نحوه عمل طرف مقابل در اجرایی کردن می‌باشد.
بنابراین روشن است که اگر ما نمی‌توانیم برحسب متن برجام آمریکا را ملزم به انجام تعهداتش سازیم – خواه به ‌اعتبار برگ‌ها و امتیازات خود در متن برجام و خواه به ‌اعتبار سازوکارهای تعبیه شده در آن برای اعتراض به بدعهدی و اجبار آمریکا از این طریق –  در آن‌صورت باید به‌دنبال نقایص و خلأهایی در متن برجام از جهات مختلف نظیر عدم توازن در اجرا یا فقدان سازوکارهای اعتراضی باشیم.
اینکه مشکلات برجام را به بدعهدی طرف مقابل ربط داده و به متن برجام نمره بیست یا عالی بدهیم مغالطه‌ای فاحش یا سخنی فاقد هرگونه دلیل و ارزش عقلانی و منطقی است.
تنها به اعتبار یا استناد به یک دلیل است که می‌توان بر پایه آن سخنان آقای ظریف در ارزیابی برجام و ارتباط آن با بدعهدی‌های دشمن را معقول و معنادار سازیم. اگر توافق‌نامه یا نتیجه مذاکرات با 1+5 و در واقع با آمریکا را واجد دو جزء بدانیم که یک جزء آن برجام و جزء دیگر آن تعهد آمریکا به انجام برجام و اطمینان دولت به خوش‌قولی آمریکا باشد شاید بتواند راهی برای تصحیح قول آقای ظریف یا وجهی منطقی و عقلانی برای آن یافت.
به این معنا ضمانت اجرای برجام، تعهد آمریکا به این امر و اطمینان دولت آقای روحانی به وفاداری این کشور به تعهداتش است که بیرون از متن برجام به‌اعتبار موافقت‌نامه‌های پنهان یا آشکار رسمی یا غیررسمی، مکتوب یا شفاهی که در جای دیگری به‌دست آمده است، بدون آنکه سازوکاری برای تضمین آن در متن برجام بیاید، اساس و مبنای مذاکرات هسته‌ای و توافق نهایی قرار گرفته باشد.
در این حالت در واقع ما دو توافق داریم که به‌طور مجزا و مستقل می‌تواند موضوع ارزیابی و داوری واقع شده و نمره بگیرد اما وجود یک جنس موافقت‌نامه‌ای در باب تعهد آمریکا به اجرای برجام و اطمینان از وفای به عهد از سوی این کشور حداقل بر پایه اظهارات رسمی و موضع‌گیری‌های آشکار آمریکایی‌ها بعید و بلکه منتفی است.
در برابر اظهارات آقای روحانی یا آقای ظریف و تیم وی که اساس مذاکرات را بر اعتماد دانسته و در جهت اعتمادافزایی می‌کوشید، آمریکایی‌ها مکرراً متذکر می‌شدند که آنها نه بر پایه اعتماد بلکه براساس الزامات عینی- عملی و راستی‌آزمایی طرف مقابل عمل می‌کنند. در واقع نه‌تنها آنها اعتماد را مبنای مذاکرات نمی‌دانستند، بلکه گستاخانه ما را غیرقابل اعتماد قلمداد می‌کردند که در عمل نیز به مکر و حیله یا دروغ مواضع و اقداماتشان را پیش برده‌اند.
با این‌حال، علی‌رغم رویکرد آمریکایی‌ها و اظهارات علنی و رسمی آنها، آقای روحانی در عمل، از آغاز به‌گونه‌ای عمل کرده است که اعتماد به آمریکا را نه در قول بلکه در عمل نیز نشان داده و در تلاش برای اعتمادسازی و افزایش اعتماد آمریکایی‌ها به خود هم بوده است.
دستور تعلیق یکطرفه فعالیت‌های هسته‌ای از همان روزهای آغازین پیروزی در انتخابات و پیش از آنکه دولت آقای روحانی استقرار یابد تا اجرای یکطرفه برجام و انجام سریع مفاد تعهدات خود در آن که اساساً فوق انتظار و توقع بوده و اعجاب ناظران را موجب گردید  نشان داد که (ایشان) براساس اعتماد به آمریکا عمل می‌کند، و با اقداماتی یکطرفه و غیرمعقول مثل تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای و اجرای یک‌جانبه، سریع و کامل تعهدات برجام (بدون کسب امتیاز یا گرفتن تضمین) درصدد اعتمادسازی نزد آمریکایی‌ها و افزایش اعتماد آنها به خود بوده است.
دلایل عدیده دیگری از سکوت و انفعال در برابر اقدامات عملی و اظهارات لفظی خصمانه یا تشدید خصومت‌های لفظی و افزایش تحریم‌های عملی طی مذاکرات تا خودداری از اعتراض رسمی در مورد بدعهدی‌های آمریکا و حتی اجتناب از ذکر اسم این کشور در یکی دو مورد گلایه و شکایت از عدم اجرای برجام از سوی آنها همه مؤید اعتماد کامل آقای روحانی به آمریکا و تلاش برای ایجاد و افزایش اعتماد آنها به خود است.
اما یک چنین اعتماد یکطرفه‌ای قطعاً نمی‌تواند محصول موافقت‌نامه‌ای دیگر از هر نوع با آمریکایی‌ها باشد. کمااینکه نفس وجود چنین موافقت‌نامه‌ای با توجه به مواضع و رویکرد آمریکایی‌ها در مذاکرات محل شک بسیار و در هرحال صرف فرض است نه بیشتر. اما بر فرض وجود آن که بایستی در جای دیگری به تفصیل مورد بحث قرار بگیرد، باز هم چیزی از نقصان برجام نمی‌کاهد.
دست‌یابی به توافقی که ضمانت اجرای آن بیرون از متن آن و صرفاً متکی به خواست و اراده اخلاقی طرف مقابل باشد فی نفسه توافقی ناقص و نارسا است که اعطای نمره بیست به آن تنها از باب رضایت خاطر و بر پایه آن ممکن است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی.