احمد میراحسان: تقسیم‌بندی زیباکلام جز معنی بازاری و ژورنالیسیتی چه دارد؟ سینمای حکومتی، سینمای بدنه، سینمای متفکر و هنرمندانه!!! آدم وقتی همین‌طور بدون اندیشه، سر از جلسۀ گفت‌وگوی سینمایی درمی‌آورد، می‌خواهید اظهار لحیه‌ای عمیق دربارۀ اثر سینمایی داشته باشد .

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مبارکه نا، بخش اول مصاحبه احمد میراحسان روز گذشته منتشر شد، بخش دوم گفت‌و گو کمی به حاشیه می‌رود که به عیادت از عباس کیارستمی می‌پردازد که به جهت  علاقه ده‌نمکی به دیدن مرحوم کیارستمی ترجیح دادیم در مصاحبه بماند و از طرف دیگر زیباکلام و نگاهش به سینما و آثار ده‌نمکی در این بخش پرنگ‌تر است. بخش پایانی مصاحبه را در ادامه می‌خوانید:

آیا «رسوایی۲» اثری سیاسی است؟

بله می‌توان گفت حتی اثری است در نقد قدرت و نظام حاکم مدیریت که در این صورت حتی فیلمی سیاسی است که پرده از فساد و تباهی‌زدگی و بی‌ایمانی جریانی بی‌باور به حقایق وحی برمی‌دارد که سیماچۀ دین دارد، اما هرگز در نحوۀ ادارۀ امور متکی بر قرآن و روایات و عقل الهی نیست و برخلاف ظاهرگرایی شریعتمدارانۀ جزم، گرفتار سطحی‌نگری و حرص و حب دنیاست. سنگ را بسته و سگ‌های قدرت را رها کرده تا همه چیز را ویران کند،‌با آسمانخراش‌ها و آلودگی هوا و صدا و آب و آلودن روح و فرهنگ و باور. جریانی مدرن با پوشش دین که دچار فراموشی و سرکشی برابر خداست، دچار مکر و تبعیض و امتیازجویی طبقاتی و استکباری و سوءاستفاده از قدرت و سکنی در پنت‌هاوس‌هاست، نابخردی و نفاق و کتمان و رسوایی و حیا از کف‌دادگی برابر خدا و بی‌تقوایی و ایمان ظاهری و تسلیم بودن به شهوات و لذت‌جویی و سر مردم شیره مالیدن و ادارۀ امور به شیوۀ کافرانه و پرستش قدرت و صندلی ریاست و عدم اخلاق و تکبر و طمع و بی‌خیالی نسبت به اوضاع جامعه و دروغ و سرپوش نهادن بر خرابکاری‌ها و چسبیدن به معلول‌ها برای دو روز بیشتر تکیه‌زدن بر صندلی قدرت، فیلمی که بی‌تعارف کاستی قوای مجریه و قضائیه و پارلمانتارلیسم غرب‌گرا را که در پشت آن قدرت سرمایه و زر لانه کرده، نقد می‌کند. و از این نظر می‌توان گفت رسوایی 2، حاوی نقد سیاسی و آرمان‌گراست.

با غرور و غفلت و هواپرستی قدرت و مردمی فراموشکار می‌ستیزد و… و یادآوری می‌کند از پیمان انقلاب اسلامی دور افتاده‌ایم. حالا اگر همۀ اینها در فیلم رسوایی 2 نشانه‌ای بارز دارد، چقدر غرض‌آلود یا جهالت‌بار است که آن را اثری شخصی قلمداد کنیم!

آیا «رسوایی۲» فروش اخراجی‌ها را می‌تواند تکرار کند؟

فروش فیلم بستگی به عوامل متعدد دارد. گاه فیلمی کسالت‌بار است که نمی‌فروشد. گاه اثری سرهم‌بندی شده، سخیف و ناچیز است و بی‌ساختار و فاقد هر تفکر، گاه بی‌ربط به یک مردم و اجتماع و مسایل گوناگون آنهاست. چه فیلم، اثری ارزشمند باشد یا کاری فاقد ارزش، به هر حال فروش آن تابع مجموعه دلایلی است که هربار به یک جامعۀ معین در زمان معین و انواع پارامترها بستگی دارد. قبلاً در یک جامعه با اکثریت مردم اهل تقوی و دین، یک فیلم پورنو یا اثری با پورنوگرافی پنهان و وسوسۀ سکس و نمادهای جنسی بصری یا شنیداری و گفتاری، مسلماً فروش چشمگیری نخواهد کرد، اما در جامعه‌ای مدرن، بیمار یا محروم و بی‌دین (چه در غرب و چه در شرق جهان) سکس یک عامل فروش حتمی فیلم‌ها و جذب تماشاگری است که به تحمیق تن می‌دهد تا عقده‌های ناسالم انباشته‌شده و عدم پرورش فرهنگی‌اش تسکینی موقت و نامشروع بیابد. نگاه خیره به امر ممنوع، یکی از نشانه‌های ناخویشتنداری در افراد و جوامع ناسالم و نابخرد است. پس تعجب‌آور نیست که انواع سوءاستفاده از سکس برای فروش بیشتر در جامعه‌ها جواب می‌دهد. نظیر مواد مخدر در اجتماعی دچار بحران و ناعقلانیت و کسانی‌که به فروش مخدر سکس برای پولدارشدن، چه در قالب آثار کمدی مبتذل یا حتی شبه روشنفکری اقدام می‌کنند، تفاوتی با فروشندگان مواد مخدر ندارند و هر دو از یک منطق کالایی سوداگرانۀ ضد الهی بهره می‌برند.

پس سهم ناتوانی در جلب تماشاگر در آثاری که نمی‌فروشند، چه می‌شود؟

البته از جمله دلایل عدم اقبال، عدم جذابیت اثری است که زبان سینما را بلد نیست، اما اگر شما بهترین سینماگر پرمخاطب دنیا هم باشید، باز در کارنامه‌تان فیلم‌هایی که نفروخته‌اند و به اصطلاح از نظر جذابیت با وجود مراعات فرمول‌های کلی داستان‌گویی «از آب درنیامده‌اند» وجود خواهد داشت. ده‌نمکی، یک استثناء است که فیلم‌های او از دم پرفروش بوده‌اند.

فرمولی برای فروش وجود دارد؟

فرمول‌هایی مثل داستان‌گویی امتحان پس‌دادۀ کلاسیک، توأم با هیجان و سوسپنس با چاشنی روابط عاشقانه و رقابت‌های مثلثی که حتی در آثار وسترن و جنایی و سینمای وحشت هم جایی به خود اختصاص می‌دهد، اظهر من‌الشمس است.

دربارۀ «رسوایی۲»، شخصاً چه می‌توان گفت؟

از جمله تأثیر پس‌زمینه‌ها تاریخی تماشای فیلم، تعارض بین گرایش اکثریت مردم به یک دیدگاه از زیستن و سبک زندگی و باور و فرهنگ و خواست مؤثر در فروش یک فیلم است. البته رسوایی 2 نسبتاً دارد خوب می‌فروشد، ولی فیلم‌سازانی مثل ده‌نمکی گاه دنباله‌روی وضعیت انبیاء هستند، گاه فیلمی کاملاً دارای حقانیت و درستی است، حتی در ساختار روایی و بصری‌اش دلایلی بر عدم فروش وجود ندارد، اما نگاه فیلم با نگاه جامعه همسو نیست. فرض کنید در جامعه لوط، کل مردم در پی همجنس‌بازی‌اند و تنها پیامبر قوم و خانواده‌اش منهای همسرش که مرتبط با مردم گناه‌پیشه است، برابر این رفتار ضد فطرت انسانی مقاومت می‌کنند. بدیهی است که عدم خریدار سخن حضرت لوط علیه‌السلام به معنی «شخصی» بودن یا نادرستی سخن او نیست.

شما سهم مسایلی چون ضعف در داستان‌پردازی، روایت و شخصیت‌پردازی در «رسوایی۲» را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ببینید، من یک سؤال دارم، مگر سیستم شخصیت‌پردازی از رسوایی 2 با اخراجی‌های 1 بدتر است؟ یا تفاوتی ماهوی دارد؟ من اصلاً اینها را قبول ندارم. اولاً در سینمای روشنفکرانه و در سینمای پرفروش و عامه‌گرای دنیا همیشه یک سیستم شخصیت‌پردازی وجود نداشته است. منطق شخصیت‌پردازی در فیلم برگمن، فللینی، برسون، نیکلاس ری، وایلر، جری لوئیس، به خاطر یک مشت دلار، جن‌گیر، کازابلانکا، ماتریکس،‌ بیل را بکش، طعم گیلاس،‌ اجاره‌نشین‌ها، من سالوادور نیستم و شیرفروش و… همه‌جا یکسان نبوده است.

ثانیاً در هیچ یک از آثارش ده‌نمکی متعهد به شخصیت‌پردازی روانکاوانه یا مدل سینمای کلاسیک نبوده و تیپ‌های او حامل پیام اجتماعی‌اش بوده‌اند و کاراکترهایش بیشتر با منطق حکایت‌های ایرانی شکل گرفته‌اند و این هم خود سبکی است. قرار نیست ما سبک فیلم‌سازی این و آن را و فرمول‌های دگم را بر یک فیلم‌ساز مخاطب‌گرا که اهدافش را و زبان سینمای خود را می‌شناسد، تحمیل کنیم.

پس چرا روزبه‌روز سینمای ده‌نمکی در فروش عقب می‌نشیند؟

اولاً این نظر راست نیست. هیچ سینماگر ایرانی به اندازۀ او مستمراً فیلم پرفروش نساخته است.

ثانیاً فکر می‌کنم تا همین جا به‌درستی توضیح دادم که گاه عوامل اجتناب‌ناپذیر تاریخی وجود دارد که سینماگری با گرایش عموم نمی‌سازد. اگر فرصت‌طلب باشد، خود را به رنگ جماعت درمی‌آورد. اگر اصیل باشد، اصولش را ولو با شناکردن خلاف جریان آب حفظ می‌کند. فکر نمی‌کنم ده‌نمکی مثل پاره‌ای به قیمت تسلیم به گرایش‌های مدرنیسم غربی بخواهد دل طبقۀ متوسط مدرن را به دست آورد، او مخالف آرمان‌ها و خواسته‌های غربگرایان باقی خواهد ماند و البته می‌کوشد فیلم پرفروش براساس باورهای خود بسازد.

چنین چیزی در زندگی پیش‌ روی ایران ممکن است؟

شاید، به هر حال واقع‌گرایی، خیلی مهم است. موج‌ها می‌آیند و می‌گذرند، اما زمانی که شما درد داشته باشید و همدردی با مردم را باور کنید، همه‌چیز ممکن است.

البته من معتقدم همدردی با مردم به معنای تسلیم به جهالت عامه و عوامزدگی و به رنگ روز درآمدن و پذیرش بردگی غرب نیست.

دیگر چه چیز در فروش آثار ده‌نمکی مؤثرتر بود؟

مسلماً در جهان، زیستن و با جهان، زیستن و با خواست‌های مشروع مردم، با رنج‌ها و اعتراضات، با آرمان‌ها و ستم‌هایی که بر آنان می‌رود همدلی داشتن. امروز خاورمیانه و مسلمانان و مردم ایران و مسلمانان منطقه در زیر خونبارترین ستم و زورگویی قرار دارند، البته در داخل هم انواع مشکلات و رفتارهای نادرست وجود دارد، نباید چشم به واقعیات بست باید دید حقوق مشروع مردم و خواست‌هایشان چیست و از مظلومیت مردم دفاع کرد.

اما چیز مهم؛ عطش، جست‌وجو، صرف وقت برای پیدا‌کردن زبان جذاب سینمایی بنا به ویژگی‌های سبک فردی است. یک سینمای مخاطب‌گرا مثل سینمای ده‌نمکی جز ادراک موضوع‌های فناناپذیر جذاب برای مردم، همان عشق و رقابت و کشمکش بین حق و باطل و دفاع از عدالت و… باید بداند ساختارها خیلی مهم‌اند، زبان جذاب سینما؛ یعنی اینکه تماشاگر مدام عطش ادامۀ دیدن فیلم را داشته باشد، و بر صندلی قرار نگیرد و چیزها و رویدادها و شگردها به نظر او سطحی و بی‌معنی و باورناپذیر جلوه نکند، یک شخصیت جذاب و شیرین یک قهرمان دوست‌داشتنی به خیلی چیزها محتاج است، به درک ریشه‌های اخلاق مردم، به روانشناسی و جامعه‌شناسی جامعه به دیالوگ‌های خوب، به سایه‌روشن‌های جذاب شخصیتی خوب و اینها آموختنی است.

آیا این تقسیم‌بندی از سینمای ده‌نمکی، ‌به عنوان یک سینمای حکومتی را قبول دارید؟ اخیراً هم صادق زیباکلام در مراسم رونمایی کتاب، این را گفته و تکرار کرده!

بله در رونمایی کتاب «زیر پوست قصه‌ها» اثر سعید عقیقی. عقیقی از جمله منتقدانی است که بی‌سواد نیست، هرچند درکش از قصه در سینما ادراک پیشرویی نیست؛ مثلاً کاهه منتقد خیلی خیلی باطراوت‌تری از او بوده یا صفی یزدانیان و به نظرم البته بابک احمدی همچنان در ژرف‌نگری به اثر هنری نظیر ندارد و هرچند منتقد حرفه‌ای سینما محسوب نمی‌شود و ایرج کریمی منتقد باسوادی بود.

اتفاقاً آن روزی که مراسم کتاب عقیقی بود، برای امور بیمه رفته بودم خانۀ سینما. ساعت حدود ۱۷:30 بود و بساط رونمایی از کتاب عقیقی پهن شده بود و سرپله‌ها به سعید برخوردم، گفتم کتابت را گرفتم و دارم می‌روم، می‌خواهم قبل از رفتن به لاهیجان بروم به دیدن یک دوست.

گفت: زیباکلام و تهامی‌نژاد و امامی و… (یادم نیست دیگر کی) می‌آیند، دیدم دلش می‌خواهد بمانم، خودم هم دلم برای تهامی تنگ شده بود. به شوخی گفتم به شرطی که کتابت را برای یکی از عاشقان سینه چاکت امضا کنی و…

پس برای سخنرانی زیباکلام نماندید؟

اولاً هیچ قصد شرکت در مراسم را نداشتم، ثانیاً غالباً در این جور مراسم حرف جدّی و به درد بخور و تازه‌ای زده نمی‌شود و ادا اطوار زیاد است، ثالثاً خود زیباکلام هم گفتارش آنقدر اهمیتی ندارد که بخواهی دربارۀ سینمای بنی‌اعتماد چیز مهمی از او بشنوی. او در حوزۀ خودش هم حرف ارزشمند و نویی نمی‌زند، چه رسد در قلمرو سینما، تازه صبح از لاهیجان آمده بودم و پس از راست و ریست کردن کارهایم ترجیح می‌دادم بروم پیش کیارستمی. برای آنکه حرفم دروغ درنیاید چند دقیقه‌ای پیش امامی‌ نشستم و بعد رفتم که سعید دلخور نشود.

رفتید دیدیدشان، حالشان خوب بود؟

بله، چطور می‌تواند حال آدمی را گفت بد است که پنج تا عمل کرده و هر بلایی خواستند سرش آوردند، با این همه بر تخت‌اش به جای یک بیمار، پنجرۀ بازی رو به جهان نفس می‌کشد؛ سرشار از زیبایی‌های «بی‌تا» و «بی‌مانند» زندگی،‌ تصویرهای ناب از هستی پنهان اشیاء و یک حال و هوای وصف‌ناپذیر از باشندگی انسان، رؤیاهای شگرف، درون همین چیزهای دور و بر، کسی که در او بی‌کرانگی مکاشفۀ مدام، با همۀ رنج و درد و توان از کف‌رفتگی‌اش، نفس می‌کشد. خوب البته، تا سرحال شدن و برپا ایستادن و فیلم ساختن و عکس گرفتن آدمی که پنج تا عمل کرده، مدتی، زمان لازم است.

حوصلۀ حرف زدن داشتند؟

من قصدم آن بود دو دقیقه ببینمشون و برگردم لاهیجان. تمام فروردین خودم ذات‌الریه کرده بودم و اصلاً امکان نداشتم بیایم تهران و بیمارستان و ببینم‌شان. بعد هم نقرس‌ام عود کرد. و تازه اگر هم می‌توانستم اصلاً حسی در من بود که نمی‌خواستم و نمی‌توانستم در آن حال و روز تماشایش کنم. البته با بهمن و علی‌آقا مدام تماس داشتم و بهمن هم گزارش پزشکی را می‌گفت و خود این گفت‌وگوها هم برایم سخت بود. من جز دعای همیشگی در این مدت کاری از دستم برنمی‌آمد. الحمدالله با همۀ فضاحت این پزشکی هلاکت‌بارمان که او را طرف مرگ بردند، خدا او را نگه داشت. جهان به تصویرهای پاکش نیازمند است. من بارها گفته‌ام به نحو شرم‌آوری، اخلاق پزشکی، حس مسئولیت و توان انسان‌دوستی و حس همدلی کسانی‌که یک روز حکیم و طبیب و در مقام اولیاء الله و عالمان ربانی بودند، در ایران امروز اغلب به صفر رسیده، خصوصاً در بیمارستان‌ها. آدم‌ها برای عمل جراحی یک خال گوشتی یا وضع حمل زنده می‌روند ، از بیمارستان مرده برمی‌گردند!! با آن دکترهای فوق‌تخصص غرب‌‌زدۀ بی‌اخلاق و آزمند! که مسئولیت و حس انسان‌دوستی ندارند. اخلاق فئودال‌های شکمباره و متکبر و بیگانه از مردم را پیدا کرده‌اند. البته وصف دکترهایی که آدم هستند جداست. من دارم از یک «کاست» حرف می‌زنم.

قرار بود بگویید چه حرف‌هایی با آقای کیارستمی زدید ؟

کیارستمی جزو چند نفر معدودی است که می‌ارزد آدم با او حرف بزند، ما دربارۀ همه چیز حرف می‌زنیم؛ دربارۀ خودش و بچه‌های من و کارهای تازه‌اش و بیماری‌اش و کارهای خودم و فکرها و جهان. من برای دو دقیقه رفته بودم. وقت ملاقات را پرستارش هشت دقیقه قرار داد. اما ساعت‌ها گفت‌وگوی ما طول کشید.

من مدام نگران بودم و میل داشتم مزاحمش نباشم، اما نمی‌گذاشت بروم. اولش چنان متوجه خودش بودم که متوجه دو تابلوی بزرگ عکس‌هایی که تازه آماده شده بود و آخرین کارهای آماده شده‌اش است، نشدم، همۀ دیوار سمت راست او و پشت سرم را پوشانده بود. وقتی گفت نگاهشان کنم و نظرم چیست؟ اصلاً فراموشم شد برای عیادت آمده‌ام. در یکی از عکس‌ها در فورگراند عکس دو ملحفۀ سفید تازه شسته روی بند است و باد در آن پیچیده و قسمت اعظم فضای عکس را پر کرده، «پونکتوم» عکس، سفیدی خیره‌کنندۀ پارچه و پاکیزگی و آن بوی صابون ملحفه تازه شسته است که به مشام می‌رسد. این ملحفه با دست شسته شده! بوی معطر مواد شوینده که بوی شستن ندارند، از آن بوییده نمی‌شود. بوی صابون رخت‌شویی را استشمام می‌کنی که از عکس و با باد به تماشاگر می‌رسد.

روشنی درخشان آفتاب و تابش آن بر ملحفۀ سفید، و یک گراند آبی آسمانی و آب، دلرباست. بی‌آختیار آدم پر می‌شود از حسّ شست‌وشوی روح و پاکیزگی. عکس دوم آن پرده‌های توری گیپور که کاملاً از دو طرف بسته نشده‌اند و از پشتش دشت مبهم پر از شقایق و دخترک موطلایی و از لای آن نوار بسته‌نشده، همان دشت شفاف و آن همه آفتاب دیده می‌شود، هم عکس مسحورکننده‌ای بود.

عمل متعدد ناتوانش نکرده بود، یا چیزی که غالباً در بیماری‌های سخت سبب افسردگی می‌شود؟

خوب جسماً ضعیف شدند و چند ماهی طول می‌کشد سرحال بیایند و اما روحش همچنان تابش و تلألؤ و جوانی دارد. قرار است بعد از خوب‌شدن اولین جایی که سفر می‌کند، لاهیجان باشد. به‌شدت لاهیجان را دوست دارد. روحیه‌شان هم خوب بود به‌خصوص آن همه ابراز لطف دوستان به ایشان طی این مدت تأثیر خوبی داشت.

چه کسانی به دیدن‌شان رفتند؟

نپرسیدم، اما خیلی‌ها. یک بار هم آقای ده‌نمکی گفتند، مایلند به عیادت‌شان بروند و با هم برویم. البته این بار من از خانۀ سینما رفتم دیدن‌شان و واقعاً در یادم نبود به ایشان خبر بدهم و بعدش هم عجله داشتم تا دیر وقت نشده برگردم لاهیجان، ولی تا بروم و برگردم ترمینال آزادی، نیمه‌شب شد و ساعت چهار صبح رسیدم لاهیجان.

گفت‌وگوی ما از اصل موضوع، مسئله حکومتی بودن سینمای ده‌نمکی خیلی دور شده

گفتید زیباکلام هم در روز سخنرانی کتاب عقیقی دربارۀ رخشان آن را تکرار کرده؟

بله.

حرف نخ‌نما و بسیار سطحی است. بازماندۀ میراث ژورنالیستی چپ استالینی در جدالش با آمریکا برای ترساندن روشنفکران از دفاع‌شان به سود حکومت‌های ملی و آمادگی برای پیوستن به حرکت‌های مدافع شوروی و میراث بازماندۀ کلینتون در سیاستش نسبت به آسیا و کشورهایی که قرار بود روشنفکران از مبارزۀ طبقاتی و مسئلۀ استعماری به سود پیوستن به راه رشد غیرسرمایه‌داری برانگیخته شوند و هرچه رنگ مخالف دارد، مقدس شمرده شود و نیز میراث حزب توده در ایران که به دلیل بی‌سر و پایی و بی‌هویتی روشنفکری ما، لقلقۀ دهان روشفنکران لیبرال هم شده و نشان سیطرۀ گروه‌هایی گشته که مخالفان و براندازان امروزی جمهوری اسلامی و همراهان آمریکا و غرب شده‌اند. یعنی همۀ روشنفکری چپ زمان شاه و هم روشنفکری لیبرال امروز از این ایدۀ مخلوط در خدمت قدرت بالاسری که آنها را می‌گرداند، سود جسته‌اند.

غلط بودنش در کجاست؟

ببینید من که حرف‌های زیباکلام را حضوراً نشنیدم، اما این تقسیم‌بندی جز معنی بازاری و ژورنالیسیتی چه دارد؟ سینمای حکومتی، سینمای بدنه، سینمای متفکر و هنرمندانه!!!

آدم وقتی همین‌طور بدون اندیشه، سر از جلسۀ گفت‌وگوی سینمایی درمی‌آورد، و حرف‌های ژورنالیستی این و آن را که به مذاق مشتی آدم پر گره که ماسک اپوزیسیون تنها دارایی‌شان است، برای محبوب‌القلوب شدن تکرار می‌کند ، می‌خواهید اظهار لحیه‌ای عمیق دربارۀ اثر سینمایی داشته باشد و به دلخواه مدعوین و دعوت‌کننده و نان به نرخ روز خوردن؟! عقیقی دادش از بی‌مسئولیتی حضرات به آسمان رفته بود. اول قبول کرد که سخنرانی کند، صبح‌اش می‌گوید کتاب را نخوانده، نمی‌آید. عصر می‌آید و… خوب باید حرفی بزند و‌آن تقسیم‌بندی سردستی را صادر می‌فرماید که هزار بار تکرار شده!

چرا این تقسیم‌بندی غلط است؟

اولاً در ان یک فریب عوامانه و عوام‌پسند و عوام‌زده نهفته است. ثانیاً نسبت قدرت و نظم گفتار اجتماعی، را ندیده می‌گیرد. پدیدۀ دولت / ملت جدید، که نظام بورژوایی حاکم بر عصر مدرن را تعریف می‌کند، اجازه نمی‌دهد تقسیم‌بندی‌های کهنه هنر رئالیسم سوسیالیستی دربارۀ شناخت موقعیت و ارزش اثر سینمایی را تکرار کنید و مخاطب دانا دچار تردید در صحت گفتارتان نشود. ثالثاً باید پرسید چرا یک اثر سینمایی‌گر مدافع یک حکومت باشد، اثری نامتفکرانه و ناهنرمندانه است ولی اثری که ماسک مخالفخوان را دارد، اثری متفکرانه و هنرمندانه است؟ حتی اگر سرشار از نااندیشندگی و خودباختگی و تحریف و اهمیت باشد؟

خوب برای آنکه مستقل است.

این کلمۀ مستقل هم، کلمه‌ای مستعمل است. مستقل از چه؟ و از کی؟ اگر فیلمسازی علیه حکومت انقلابی کشور خود که درگیر نظام سلطۀ جهانی است و با گوشۀ چشمی به خوشامد غرب و نظام قدرت جنایت‌پیشۀ مدرن جهان فیلم بسازد مستقل است؟ اما اگر فیلمسازی که در بطن یک انقلاب مردمی زاده شده و با دشمن استقلال و منافع مردم خود در رویارویی است و از حکومت انقلابی و استقلال‌طلبش دفاع می‌کند، فیلمسازی نامستقل و نامتفکر است؟

یعنی معتقدید اساساً این معیارها و تقسیم‌بندی هنر حکومتی و غیرحکومتی نادرست است؟

عوامفریبانه است. باید گفت کدام حکومت؟ و چه اثر؟ جز ارجاع به خود اثر در وهله اول، ما راهی برای ارزش‌یابی بهتر نداریم و سپس پس‌زمینۀ تاریخی تماشای اثر و واقعیت‌هایی که وجود دارد، مهم است تا دریابیم تفکر و روح اثر به سوی حقیقتی است یا در حال تحریف واقعیت؟ مفاهیمی مثل واقعگرا، مستقل، متفکر، فیلم اجتماعی، فیلم مخالف و اپوزیسیون، فیلم حکومتی و… مفاهیمی کلی و رهزن و چه بسا فریب‌آمیزند. یک اثر سینمایی که منتقدانه به نظر می‌آید ممکن است پر از دروغ، تحریف، رذالت، نوکرمآبی و چاکری قدرت‌های هزاربار ستمگرتر از حکومت خودی باشند، و درعوض اثری که مهر حکومتی بر آن می‌زنند، می‌تواند اثری ده بار واقع‌گراتر، اجتماعی‌تر به معنای اثری متفکرانه دربارۀ جامعه و حتی منتقدانه‌تر به حساب آید.

دربارۀ سینمای ده‌نمکی که زیباکلام به عنوان نمونۀ سینمای حکومتی از آن نام برده، چه می‌گویید؟

اولاً خود زیباکلام بیشتر یک فرد حکومتی است. از رانت فامیلی و روابط حکومتی و قدرت برای زدن خیلی حرف‌ها استفاده کرده که دیگران مجاز به این حرف‌ها نبوده‌اند. و با حرف‌های ده بار معمولی‌تر و محافظه‌کارانه‌تر، از تدریس در دانشگاه و کار و شغل محروم شده‌اند!

پس از این نظر که ده‌نمکی مثل زیباکلام، منتقد بخشی از حکومت بوده و البته معکوس همدیگر، ویژگی مشترک هر دو است. با این تفاوت که ده‌نمکی با جریانی از حکومت ـ افراد اهل جبهه و فداکاری که جان خود را در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی و امام(ره) و اسلام نهاده‌اند ـ احساس همدلی داشته و از آنها دفاع کرده. (برعکس زیباکلام از نظر دفاع از جناح حکومتی). ثالثاً ده‌نمکی، پولش را از حکومت نگرفته و از فروش خود آثارش است و مردم پول سینما و هنرش را داده‌اند.

جنس تفکر چه؟

چرا جنس تفکری که در مقام آثار منتقد اجتماعی از ایدئولوژی‌های غربگرا برخوردارند، مطلوب و تفکری که از باورهای ریشه‌دار دینی و ضد لیبرال و اسلامی دفاع می‌کند، سرشتی باطل دارد؟

نقدهای سینماگری مثل ده‌نمکی، به دلیل علایق انقلابی‌اش که تن نمی‌دهد با حکومتی مظلوم که با همۀ ضعف‌های داخلی و مدیریتی‌اش با آدمکشان بین‌المللی درافتاده، مقابله براندازانه کند، نقد نامتفکرانه است؟ اما نقد سینماگرانی که دل در گرو نظام جنایت جهانی دارد یا وابسته به ایدئولوژی‌های چپ وابسته به قدرت‌های مستبد بوده‌اند، نقد متفکرانه است؟!!!

از کجا کسی که از حکومتی و دینی دفاع می‌کند، متفکری راستگوتر و حقیقت‌طلب‌تر از هنرمندی مخالف‌خوان به حساب نیاید که نقدش سرشار از تحریف واقعیات می‌تواند باشد؟

برای همین دلایل است که می‌گویید کوبیدن یک فیلم به اسم فیلم حکومتی،‌ به ما نمی‌گوید که تفکرفیلم و ارزش‌های فیلم درست است یا نادرست؟

بله. به انضمام آنکه سینمای ده‌نمکی از آرمان عدالت و از حقیقت اسلام معرفت‌آموز دفاع می‌کند، نه از فسادهای حکومتی و او پیش از هر سینماگر غرب‌گرا با واقعیت فسادهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ایران رویارویی داشته و از وطن خود و استقلال آن دفاع کرده است. از مظلومیت مردم جهان و خاورمیانه و از دادگری علیه این همه ستم جهانی بر حقیقت انسان و این در میان روشنفکران کمیاب است.

انتهای پیام/ فارس