یادداشت شماره 3(مبعث حضرت رسول ص)؛

مبارکه نا- زهراسادات امیری/ امروز، روزیست که خدا آخرین پیامبرش را به رسالت برگزید و آخرین کتاب آسمانی را بر او وحی کرد.

امروز، روزیست که بار دیگر، شیطان به ذلت کشانیده و نزول وحی برای کاماترین دین، آغاز شد.

آری، امروز، روز مبعث حضرت رسول (ص) است. بعثت محمدِ امینی است که چهره ای شناخته شده بین اعراب مکه داشت. او بین مردم، فردی صادق و راستگو شناخته شده بود که حتی قبل از بعثت هم به بتها اهمیتی نمیداد و برایشان ارزشی قائل نبود.

محمد (ص) با نزول آیات اول سوره علق «إقرا بِاسمِ رَبِّکَ الذّی خَلَق؛ خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق» به رسالت، مبعوث شد. بخوان به نام پروردگارت که او آفریننده است.

همین یک آیه کافی است تا عظمت خدا را نشان دهد. صفت آفریننده فقط مختص یکی است و آن هم خدای جهانیان.

محمد (ص) مبعوث و از همان زمان، مخالفت ها علیه او آغازشد. او را دیوانه، ساحر و شاعر لقب دادند. گفتند محمد (ص) داستانهای پیشینیان را از ایرانیان و رومیان یادگرفته و به عنوان کتاب و دین جدید به مردم مکه می گوید و می خواهد آنها را منحرف کند.

تهمت و توهین به چه کسی؟ به شخصی که خود اهل مکه به صداقت گفتار و درستی رفتارش اذعان داشتند و تاریخ، گواه آن است که تا زمانی که به رسالت مبعوث شد؛ نه خواندن میدانست و نه نوشتن که بخواهد این دانش را از دیگران، فراگرفته باشد. پیامبر امّی، فرد بیسوادی در خواندن و نوشتن که یکباره کتابی به این عظمت بر او نازل شده و معجزه او می گردد.

اعراب جاهلی در شعر و ادب، زبانزد بودند و فصاحت داشتند. می دانستند این کتاب، شعر نیست. حتی خدا در قرآن، از آنها خواست آیه یا سوره ای مانند آیاتش بیاورند و از همه غیر از خدا کمک بطلبند؛ اما نتوانستند. ولی تحمل سیادت محمد (ص) را نداشتند. آزارها علیه پیامبر (ص) شروع شد.

قریش، سرور اعراب جاهلی بود. محمد (ص) قریشی بود. بستگانش همه اهل قریش بودند. اگر آنان همراهیَش می کردند؛ مردمِ دیگر سریعتر به اسلام ایمان می آوردند؛ اما آنها بزرگترین و اولین مخالفانش شدند. خودش و یارانش را آزار و اذیت می کردند. ولی پیامبری که رحمت للعالمین است؛ از جهالت مردم ناراحت بود. به حدی که خدا در قرآن خطاب به او فرمود: «نزدیک است به دلیل شفقتی که بر ایمان نیاوردن آنان داری؛ جانت را از دست بدهی» پیامبر (ص) امر به صبرشد. صبر کرد و به تبلیغ دین اسلام ادامه داد. مجبور شد به دلیل ظلم و آزار اهل مکه، شهر و دیار خود را ترک کند و به مدینه برود؛ درحالیکه مکه را بهترین جای زمین می دانست و هجرت از آنجا برایش سخت بود. مکه، شهری بود که محمد (ص) در آن متولد و بزرگ شده بود. ازدواج کرده و به رسالت رسیده بود. طبیعی است که هجرت از زادگاه اجدادیش و از همه بالاتر، دوری از کعبه برایش طاقت فرسا بود؛ اما مجبور بود برای حفظ دین اسلام، از علایقش دست بکشد و هجرت کند.

حضرت رسول (ص) وارد مکه شد و ده سال در آنجا به تبلیغ دین اسلام و جنگ با مشرکان و مخالفان اسلام از جمله یهودیان و شناسانیدن دین جدید به دولتهای دیگر و دعوت آنان به اسلام، مشغول شد.

در سال دهم هجری، وقتی رحلتش نزدیک شد؛ قلم و دواتی خواست تا نام جانشین خود را روی برگه بنویسد و امت را از گمراهی بعد از خود نجات دهد. فردی از آن جمع گفت: «پیامبر (ص) هذیان می گوید.» حضرت (ص) ناراحت شده و از تصمیم خود منصرف شد.

بلافاصله پس از رحلت حضرت محمد (ص)، در حالی که عده ای مشغول غسل و کفن پیکر پیامبر (ص) بودند؛ تعدادی دیگر، شورای سقیفه تشکیل دادند و این شورا، اولین انحراف جدی پس از رحلت حضرت رسول (ص) از دستورات او بود.

حضرت رسول (ص) رحلت کرد؛ اما دین او باقی ماند. زمان گذشت و عده ای با نام اسلام، به کام خود کارها کردند و در حق اهلبیت ظلم روا داشتند. بین اسلام و مسلمانان، فاصله افتاد و اسلام محمدی (ص) در بیشتر دوره های حکومت حاکمان، دستخوش تغییرات به باب میل خلفا شد. از آن طرف، هم غیر مسلمانان شروع به اجحاف نسبت به اسلام و پیامبر اسلام (ص) کردند.

در همین سالها و ماههای اخیر، شاهد توهین ها به پیام آور دین اسلام بودیم. هم محمد (ص) و هم دینش را به سُخره گرفتند و خواستند در دنیا اثری از آن دو نباشد؛ اما به لطف خدا، این کار آنان نتیجه عکس داد و هر روز تعداد بیشتری به آخرین و کاملترین دین آسمانی گرویدند و گرایش دارند.

اما این تمام ماجرا نبود و مظلومیت محمد (ص) همچنان ادامه دارد. هنوز عده ای با نام خادمین حرمین شریفین کارهایی انجام می دهند که در شأن هیچ انسان و مسلمانی نیست.

شاید هیچکس در هیچ یک از کشورهای اسلامی، به اندازه وهابیون قرآن نخوانَد. اینان در حالت ایستاده، نشسته و خوابیده قرآن می خوانند. اما فقط می خوانند؛ بدون کمترین و کوچکترین تدبر. قرآن می خوانند اما خلاف آن عمل می کنند.

مگر نه اینکه خدا در قرآن فرمود: «بین همدیگر مهربانی داشته و با دشمنان، بجنگید»؟ مگر آیه قرآن نیست که داد مظلوم را از ظالم بگیرید؟ مگر در سوره بقره نیامده: «چه کسی ظالم تر از آن است که مساجد را خراب کند»؟ و در آیه ای دیگر در همین سوره فرمود: «یهود و نصارا از تو راضی نمی شوند مگر آنکه به دین آنها درآیی» و آیاتی دیگر از این نمونه.

اما اکنون، خادمین حرمین شریفین مکه و مدینه!!! چه می کنند؟ با نام اسلام و پیروی از دین محمد (ص) بدترین ظلم ها را روا می دارند. با دشمنان اسلام و مسلمانان همدست شده و علیه هم دینان خود، نسل کشی انجام می دهند. خلاف سخن قرآن، به عهد خود وفا نمی کنند. نمونه اخیر آن، ادامه حملات به مردم مظلوم یمن در زمان آتش بس. چه کسی ظالم تر از این وهابیون نسبت به محمد (ص) و دین اوست؟ کجای اسلام و دین محمد (ص) امر به این کارهای غیر انسانی شده؟ اما اگر این وهابیون به ظاهر مسلمان، کلامی از سخن حق را دریافت نکرده اند؛ شیعیان یمن امید به فضل خدایی دارند که در قرآن، به مظلومان مژده پیروزی داده است.