اگر از هم اکنون جلوی اشتباهات به ظاهر کوچک خود را نگیریم، بعید نیست چنانچه دستمان به جایی رسید اشتباهات بزرگتری مرتکب نشویم. کم و بیش همۀ ما شبیه به هم هستیم، فقط مقیاس اشتباهاتمان متفاوت است. نمونۀ اشتباه کاری ها هم در جامعۀ ما فراوان است. فلان آدم پولدار و طمّاع، حلال و حرام خدا را مخلوط می کند، حق دیگران را می خورد، اما کاری می کند تا خدا او را ببخشد.

به گزارش مبارکه نا؛رمضانعلی کاوسی/ مرد جوانی شاگرد یک مغازۀ پارچه فروشی در بازار قیصریه بود. یک روز نامزدش به دیدن او آمد. پس از سلام و احوال پرسی، چشمش به دستمال گران قیمتی افتاد که در یکی از قفسه ها آویزان شده بود. از مرد خواست که دستمال را به او هدیه دهد اما او قبول نکرد و گفت: این دستمال ها مال صاحب مغازه است، من اجازه ندارم آن را به کسی هدیه دهم. باید بهایش را بپردازم که البته پولی در بساطم نیست.

نامزدش ناراحت شد. آن قدر اصرار کرد تا اینکه توانست مرد را راضی کند .دستمال را گرفت و به خانه رفت. چند دقیقه ای از رفتنش نگذشته بود که مرد به خودش آمد و از کاری که کرده بود به شدت پشیمان. از ترس اینکه صاحبکارش مجازاتش کند، تصمیم گرفت مغازه را آتش بزند تا صاحب مغازه از جای خالی دستمال گران قیمت بویی نبرد. گوشۀ مغازه آتش کوچکی روشن کرد و از مغازه بیرون رفت. آتش کم کم از پارچه ای به پارچه دیگر سرایت و کل مغازه آتش گرفت. لحظاتی بعد شعله های آتش به مغازه های دیگر هم نفوذ کرد و کل قیصریه به آتش کشیده شد. اینگونه شد که گفتند: فلانی به خاطر یک دستمال، کل قیصریه را به آتش کشید!

اگر آن دختر جوان طمع نکرده بود آن مرد جوان هم دچار این اشتباه فاحش نمی شد. چه بسا اگر آن مرد ماجرا را به صاحب مغازه گفته بود، صاحبکار پول دستمال را از او نمی گرفت. متأسفانه بعضی از افراد جامعه وقتی کار اشتباهی انجام می دهند با اشتباه دیگری در صدد جبران مافات برمی آیند. بعضی از ما با ارتکاب یک اشتباه به جای اینکه با افراد خبره مشورت کنیم از خودمان فتوا صادر و تصمیم های عجیب و غریبی اتخاذ می کنیم.

اگر از هم اکنون جلوی اشتباهات به ظاهر کوچک خود را نگیریم، بعید نیست چنانچه دستمان به جایی رسید اشتباهات بزرگتری مرتکب نشویم. کم و بیش همۀ ما شبیه به هم هستیم، فقط مقیاس اشتباهاتمان متفاوت است. نمونۀ اشتباه کاری ها هم در جامعۀ ما فراوان است. فلان آدم پولدار و طمّاع، حلال و حرام خدا را مخلوط می کند، حق دیگران را می خورد، اما کاری می کند تا خدا او را ببخشد. فلان پیرمرد پولدار وصیت می کند بعد از مرگش یک قطعه از املاکش را بفروشند و برایش نماز و روزه بخرند یا در راه خدا انفاق کنند تا خدا گناهانش را ببخشد. همین پیرمرد فرزندان و نوه هایش به خاطر تنگدستی با رنج و مشقت در خانه های محقر اجاره ای زندگی می کنند! فلان آقایی که جلوی مغازه اش سبد پلاستیکی و آجر می گذارد که خودروها نتوانند پارک کنند، بعید نیست اگر وضع مالی اش خوب شد در لواسان و جاهای دیگر زمین خواری نکند! وقتی یک تعمیرکار قطعۀ قابل تعمیر خودروی مشتری را تعویض می کند، باید پیش بینی کند چنانچه پایش آسیب دید، پزشک معالج به جای فیزیوتراپی برایش جراحی تجویز کند.

صاحب کارخانه ای که برای فرار از پرداختن مالیات مشاور استخدام می کند بعید نیست اگر وضعیت مالی اش بهتر شد به یک مفسد اقتصادی تبدیل نشود. و تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل.